کاربرد انواع هوش و نقش احساسات در سازمان
هوش
تعریف هوش
ظرفیت فرد برای تفکر ، استدلال و حل مسئله به طور مولد و سازنده.
ریشه های هوش
عدهای بر این باورند که هوش به عنوان یک ویژگی درونی فرد از نسلی به نسل بعد منتقل می شوند و برخی دیگر بر این باورند که تحت تاثیر محیط شکل می گیرد.
انواع هوش در روانشناسی
۱ – هوش انتزاعی
به معنای توانایی ادراک و به کارگیری ماهرانه از نمادهای ریاضی و کلامی است.
۲ – هوش عینی
به معنای توانایی ادراک برخورد ماهرانه با موضوعات است.
۳ – هوش اجتماعی
به معنای توانایی ادراک دیگران است. ریشه هوش هیجانی از مفهوم هوش اجتماعی که اولین بار توسط ژراندیک تعریف شده ، سرچشمه می گیرد.
انواع هوش طبق نظریه کتل – هورن
طبق نظریه دو روانشناس آمریکایی، ریموند کتل و جان هورن دو نوع هوش وجود دارد: هوش سیال و هوش متبلور. طبق این نظریه هوش افراد نتیجه آمیزش و برهم کنش (تأثیر متقابل) مهارتها و تواناییهای مختلف میباشد.
1 – هوش سیال

هوش سیال به عنوان توانایی جهت تفکر انتزاعی، استدلال، تشخیص الگوها، حل مشکلات و درک روابط توصیف میشود. این نوع هوش به طور عمده به توانایی ذاتی فرد بستگی دارد و از طریق تحصیلات و تمرین و تجربه قابل کسب نمیباشد.
هوش سیال معمولاً در زمان حل معما و یا رفع مشکلات استفاده میشود. برای مثال توانایی در یافتن مسیر در شهری شلوغ نشاندهنده وجود هوش سیال است.
یکی از روشهای تشخیص هوش سیال ، قابیلت انعطافپذیری و سازگاری آن است؛ به این معنی که بسته به موقعیتهای مختلف ، این نوع هوش را میتوان به شکلهای مختلفی استفاده کرد.
2 – هوش متبلور

هوش متبلور در نقطه مقابل هوش سیال قرار دارد؛ به این معنی که این نوع هوش به توانایی ذاتی فرد بستگی ندارد و از طریق تحصیلات، کسب تجربه و آموزش به دست میآید. در واقع هوش سیال در طول زندگی شخص یکسان باقی میماند، ولی هوش متبلور قابل افزایش است.
یکی از نمونههای هوش متبلور افزایش تعداد واژگان زبانی میباشد. در طی دوران تحصیلات پس از گذشت سالها دانش شخص در ارتباط با واژگان زبانی افزایش پیدا میکند. افزایش دانش ریاضیات نیز یکی دیگر از نمونههای هوش متبلور میباشد. با گذشت زمان شخص با نظریههای بیشتری در ارتباط با ریاضی آشنا میشود و مهارت شخص در این زمینه افزایش پیدا میکند.
هوش چندگانه
انواع هوش از نظر هوارد گاردنر
در سال 1983 یک روانشناس آمریکایی به نام هاوارد گاردنر نظریه خود به نام هوشهای چندگانه را ارائه داد و به این ترتیب نظریه کتل و هورن مبنی بر این که بیش از یک نوع هوش وجود دارد ثابت شد. بر طبق نظریه گاردنر هوشمند بودن چیزی فراتر از داشتن مهارت زبانی یا مهارت حل مساله ریاضی است.
گاردنر، ابتدا نطریه هوش های هشت گانه را در کتاب قاب های ذهنی مطرح کرد و عنوان کرد که ما هوش را در هشت دسته طبقه بندی میکنیم. اما پس از سال ها دو هوش دیگر یعنی هوش هستی گرا و اخلاقی را هم به این 8 هوش اضافه کرد و نظریه خود را کامل تر کرد و اکنون تعداد هوش های خود را به عدد 10 رسانده است.

1 – هوش کلامی – زبانی
هوش کلامی زبانی، توانایی به کارگیری کلمات و زبان در زندگی است. آن چیزی که به شما کمک میکند تا زبان را برای مکالمه بیاموزید، هوش کلامی شما بوده است. شاعران، نویسندگان، مجریان و سخنوران توانایی زیادی در بکارگیری این هوش دارند. بدانید و باور داشته باشید که شما بدون این که دیگران چیزی درباره شما بگویند هوش کلامی بسیار قدرتمندی دارید.
هوش زبانی توانایی فکر کردن به کلمات و استفاده از زبان برای بیان و درک معانی پیچیده می باشد. این هوش به ما این امکان را می دهد تا نظام و معانی کلمات را درک و از مهارت های آن استفاده کنیم.
مشاغل مناسب:
شاعر، روزنامه نگار، نویسنده، معلم، وکیل، سیاستمدار، مترجم.
2 – هوش منطقی – ریاضی
این هوش توانایی محاسبات ریاضی هر فرد است. دانشمندان، حسابداران و فیزیکدانان بیش از دیگران از این هوش بهره میبرند. کسی که هوش منطقی – ریاضی ضعیفی دارد همیشه به این فکر میکند که هیچ وقت در ریاضی خوب نیستم و خوب نخواهم شد و ریاضیات را دوست ندارد.
هوش منطقی – ریاضی یعنی توانایی استفاده از استدلال، منطق و اعداد. این افراد به صورت مفهومی با استفاده از الگوهای عددی و منطقی فکر میکنند و از این طریق بین اطلاعات مختلف رابطه برقرار میکنند. آنها همواره در مورد دنیای اطرافشان کنجکاوند، سوالهای زیادی میپرسند و دوست دارند آزمایش کنند.
کارآفرینان از قوت شان در این زمینه استفاده می کنند تا شور و اشتیاق شان را نسبت به یک راهکار ویژه متعادل کنند تا مقدمات ویژه و منابع مالی لازم را برای ساخت، آغاز به کار و سنجش کسب و کار فراهم کنند تا موفق شوند.
افرادی که دارای هوش منطقی بالایی هستند، به مدل ها، دسته بندی ها و نسبت ها علاقه مندند. آن ها به سمت مسائل ریاضی، بازی های استراتژیک و آزمایشات کشیده می شوند.
مشاغل مناسب:
دانشمند، مهندس، برنامه نویس کامپیوتر، پژوهشگر، حسابدار، ریاضیدان.
3 – هوش دیداری – فضایی

توانایی درک اطلاعات فضایی و دیداری، دگرگون کردن آنها و ساخت تصاویر ذهنی بدون حضور محرک اصلی را دربر میگیرد. هوش فضایی توانایی ساختن تصاویر ذهنی سه بعدی و حرکت دادن و چرخاندن آن تصاویر را نیز دربر میگیرد. در ضمن توانایی شما برای مذاکره با محیط و دنیای پیرامون شما وابسته به این هوش میباشد.
این نوع هوش توانایی درک پدیده های بصری است. یادگیرندهها دارای این نوع هوش، گرایش دارند که با تصاویر فکر کنند و برای به دست آوردن اطلاعات، نیاز دارند یک تصویر ذهنی واضح ایجاد کنند. آنها از نگاه کردن به نقشه ها، نمودارها، تصاویر، ویدیو و فیلم خوششان میآید.
هوش فضایی توانایی تفکر در سه بعد است و از انواع هوش انسان است که بسیار برای مهندسین مکانیک و دیگر رشته های مشابه کاربرد دارد. توانایی اصلی آن ها شامل تصورات ذهنی، استلال فضایی، دستکاری و تغییر تصاویر، مهارت های گرافیکی و هنری و تخیلات فعال است. دریانوردان، خلبانان، مجسمه سازان، نقاشان و معماران همگی نمونه های انواع هوش فضایی هستند.
استعداد اصلی کسانی که این هوش را دارند شامل تصویرسازی ذهنی، تفکر ۳ بعدی و تجسم فعال است. به آسانی می توان پی برد این هوش در بازاریابی، طراحی راهکار و برندسازی محصول تا چه حد مهم است.
مشاغل مناسب:
دریانورد، مجسمهساز، هنرمند تجسمی، مخترع، کاشف، معمار، طراح داخلی، مکانیک، مهندس.
4 – هوش موسیقیایی

این نوع هوش از سلسله هوش های گاردنر یعنی توانایی تولید و درک موسیقی. توانایی فهم موسیقی، ساخت، انتقال و درک معنای آهنگ در کنار ساز و کارهای زیر و بمی، ریتم و طنین و کیفیت صداست. افراد دارای این هوش متمایل به موسیقی با استفاده از صداها، ریتمها و الگوهای موسیقی هستند.
این هوش ما را قادر می سازد تا موسیقی را تشخیص دهیم، خلق کنیم، بازسازی کنیم و در مورد موسیقی فکر کنیم. جالب توجه است که غالبا بین موسیقی و احساسات رابطه موثری وجود دارد و هوش های ریاضی و موسیقی می توانند فرایندهای تفکر مشترکی را به اشتراک بگذارند.
این هوش به کارآفرینان کمک میکند شنونده های بهتری باشند، رویدادها را با هم هماهنگ و موزون کنند، برنامههای بازاریابی را توسعه بدهند. کسانی که هوش موسیقیایی دارند معمولا انسان های منطقی هستند.
مشاغل مناسب:
موسیقیدان، خواننده، آهنگساز.
5 – هوش جنبشی – حرکتی

توانایی بهرهگیری بخشی از بدن یا کل بدن برای حل مسئله یا راهحلسازی از جمله کنترل حرکات ظریف، خشن و دستکاری ماهرانهی اشیا است.
این هوش شامل حس زمان سنجی و بهینه سازی مهارت ها از طریق هماهنگ سازی ذهن و بدن است. ورزشکاران، جراحان و صنعت گران دارای هوش حرکتی – جسمانی هستند.
کارآفرینان تجاری، که در ابداع و ساخت محصولات جدید و نوآورانه نیز خوب عمل میکنند، در این حوزه به طور ویژه قدرتمند هستند. قدرتمندی در این حوزه باعث می شود در منش رهبری و سخنرانی در جمع تخصص داشته باشند.
مشاغل مناسب:
ورزشکار، معلم تربیت بدنی، رقصنده، هنرپیشه، آتش نشان، صنعتگر.
6 – هوش درون فردی

هوش درون فردی ، توانایی درک احساس، نیتها و انگیزههای خود است. این هوش یعنی توانایی درک خود و آگاه بودن از حالت درونی خود که افرادی که این هوش را دارند سعی میکنند احساسات درونی، رویاها، روابط با دیگران و نقاط ضعف و قوت خود را درک کنند.
هوش درون فردی توانایی درک خود، احساسات و تفکرات دیگران است. این افراد از چنین دانشی در برنامه ریزی و جهت دهی زندگی استفاده می کنند. هوش درون فردی نه تنها شامل فهم خویشتن می شود، بلکه فهم حالات و وضعیت انسان را نیز در بر می گیرد. این نوع از انواع هوش انسان در روان شناسان، رهبران معنوی، و فیلسوفان به چشم می خورد.
مشاغل مناسب:
پژوهشگر، نظریه پرداز، فیلسوف.
7 – هوش برون فردی یا اجتماعی
توانایی شناخت و تمایز بین احساس، باورها و نیتهای دیگران است. یعنی توانایی ارتباط برقرار کردن و فهم دیگران. اما افرادی که این هوش را دارا هستند سعی میکنند چیزها را از نقطه نظر آدمهای دیگر ببینند تا بفهمند آنها چگونه میاندیشند و احساس میکنند. آنها معمولاً توانایی خارق العادهای در درک احساسات، مقاصد و انگیزهها دارند.
آنها سازماندهندههای خیلی خوبی هستند، هر چند بعضی وقتها به دخالت متوسل میشوند. آنها معمولاً سعی میکنند که در گروه آرامش را برقرار کنند و همکاری را تشویق کنند. آنها هم از مهارتهای کلامی (مانند حرف زدن) و هم مهارتهای غیرکلامی (مانند تماس چشمی، زبان بدن) استفاده میکنند تا کانالهای ارتباطی با دیگران برقرار کنند.
مشاغل مناسب:
مشاور، فروشنده، سیاست مدار، تاجر.
9 – هوش اخلاقی
گاردنر هوش اخلاقی را ظرفیت و توانایی درک درست از اخلاق، داشتن اعتقادات اخلاقی قوی و عمل به آنها و رفتار درجهت صحیح و درست تعریف میکند. افردای که از هوش اخلاقی بالا برخوردارند مهارتهای زیر در آنها بیشتر دیده می شود :
باورهای اخلاقی قدرتمند، توانایی عمل به باورهای خویش، رفتار مناسب و صحیح در برخورد با دیگران.
10 – هوش هستی گرایی یا وجودی
هوش طبیعت گرا از مهمترین انواع هوش از نگاه گاردنر است و توانایی انسان در تمایز قائل شدن در میان موجودات زنده (گیاهان ، حیوانات و … ) و نیز درک دیگر نمادهای جهان طبیعی (ابر، سازه های سنگی و …) را مشخص می کند. همچنین این گمان وجود دارد که اکثریت جامعه مصرف گرای ما هوش طبیعت گرا را به کار می گیرند، که می توانند در میان خودروها، کتانی ها، نوع آرایش و غیره تمایز قائل شوند.
به طور ویژه کارآفرینان از این هوش استفاده میکنند تا زودتر از سایرین بازارهای جدید را ببینند، گرایش های جهانی را پیش بینی کنند و روی راه اندازی کمپین های موثر بازاریابی و جمعیت شناسی تمرکز کنند.
مشاغل مناسب:
فیلسوف، ستاره شناس، روحانی، مربی مدیتیشن، رهبری

هوش هیجانی
تعریف هوش هیجانی
- توانایی درک و ابراز احساسات ، ترکیب احساس با عقل ، فهمیدن و استدلال با احساسات و تنظیم و هدایت احساسات خود و دیگران.
- توانایی ارزیابی ، بیان و تنظیم عاطفه خود و دیگران و استفاده کارآمد از آن.
- مهارتی که دارنده آن میتواند از طریق خودآگاهی روحیات خود را کنترل کند و از طریق خود مدیریتی آن را بهبود دهد و از طریق همدلی تأثیر آن را درک کند و از طریق مدیریت روابط ، به شیوه ای رفتار کند که روحیه خود و دیگران را بالا ببرد.
انواع هوش هیجانی
به نظر گاردنر ، هوش هیجانی از دو مولفه تشکیل شده است :
۱ – هوش درون فردی
بیانگر آگاهی فرد از احساسات و هیجانات خویش ، ابراز باورها و احساسات شخص و احترام به خویشتن و تشخیص استعدادهای ذاتی ، استقلال عمل در انجام کارهای مورد نظر و در مجموع میزان کنترل شخص بر هیجان ها و احساسات خود می باشد.
۲ – هوش میان فردی
به توانایی درک و فهم دیگران اشاره دارد و می خواهد بداند چه چیزهایی انسان ها را برمیانگیزد ، چگونه فعالیت می کنند و چگونه می توان با آنها همکاری داشت.
ابعاد هوش هیجانی

دانیل گلمن هوش هیجانی را در قالب چهار عنصر تعریف می نماید:
۱ – خودآگاهی
داشتن فهم عمیق از هیجانات خود ، به علاوه نقاط قوت و ضعف و ارزشها و انگیزههای خویشتن است. مانند خودآگاهی هیجانی ، خودآگاهی صحیح ، اعتماد به نفس.
۲ – خود مدیریتی
به چگونگی کنترل یا هدایت حالات ، انرژی و محرک های درونی اشاره دارد. خود کنترلی هیجانی ، وظیفه شناسی ، وجدان کاری ، سازگاری ، انگیزه توفیق طلبی ، ابتکار عمل ، سازگاری و انطباق پذیری.
۳ – آگاهی اجتماعی
آیا مدیر می تواند به طور صحیح احساسات دیگران را هنگام رویارویی با آنها و با آنها و در حین کار با آنها تشخیص دهند؟ عینیت آن به صورت موارد همدلی ، آگاهی سازمانی ، خدمت مداری ، توسعه و بهبود دیگران.
۴ – مدیریت روابط (مهارت های اجتماعی)
آیا مدیر می تواند ارتباطات خود با دیگران را به طور موثر و سازنده ای مدیریت نماید و به سمت نتایج مثبت هدایت نماید؟ مانند نفوذ ، مدیریت تعارض ، همکاری و کار تیمی ، ارتباطات موثر ، مهارت های مدیریت تغییر و توانایی تیم سازی.
هوش معنوی

این هوش زمینه تمام آن چیزهایی است که ما به آن معتقدیم و نقش باورها ، هنجارها ، عقاید و ارزش ها را در فعالیت هایی که بر عهده می گیریم ، در بر میگیرد. هوشی که به واسطه آن سوال سازی در ارتباط با مسائل اساسی و مهم در زندگیمان می پردازیم و به وسیله آن در زندگی خود تغییراتی را ایجاد میکنیم.
تعریف هوش معنوی
این نوع هوش دربردارنده نوعی سازگاری و رفتار حل مسئله است که بالاترین سطوح رشد را در حیطههای مختلف شناختی ، اخلاقی ، هیجانی ، بین فردی و … شامل میشود و فرد را در جهت هماهنگی با پدیده های اطرافش و دستیابی به یکپارچگی درونی و بیرونی یاری می کند.
معنای دیگر هوش معنوی توانایی عمل کردن هوشمندانه و عاقلانه است ، در حالی که آرامش بیرونی را بدون توجه به شرایط حفظ می کنیم. هوش معنوی ، هوش ذاتی انسان است ، اما مانند هر هوش دیگری می بایست رشد یابد. بدین معنی با توجه به مهارت هایی که هوش معنوی را تشکیل میدهند ، میتوانیم آن را تعریف و اندازه گیری نماییم.
هوش معنوی زمینهساز انسان برای دستیابی به معنای زندگی از سه جنبه است :
- هدف داری
- ارزشمندی
- کارکرد زندگی
رابطه هوش معنوی با هوش احساسی
هوش احساسی شامل مهارت های شخصی و بین شخصی است. چنین مهارت هایی به هوش معنوی نیز مربوط میشود. به عنوان مثال ، آگاهی و تنظیم حالات احساسی یک فرد باید به درک خود و خودشناسی که جنبههای برجسته هوش معنوی است ، کمک کند. بنابراین ، هوش معنوی بیشتر از دانش فیزیکی و مادی ، با بصیرت و معرفت در ارتباط است. علاوه بر این ، تجلی هوش معنوی نیازمند درجه ای از بلوغ احساسی است که شامل صداقت و امانت ، انعطافپذیری و اتخاذ رویکردی باز و منعطف در مقابل شرایط جدید و مشکلات می باشد.
مقایسه هوش معنوی با هوش عقلی
هوش معنوی در بیرون از روابط فیزیکی و شناختی محیط فرد شکل میگیرد و به سمت امری ماورایی و شهودی که نشاندهنده زندگی فرد (شامل تمام تجربیات و رویدادها) است ، در تصویری بزرگتر امتداد می یابد.
تفاوت های هوش معنوی و هوش عقلی

هوش سیاسی
افراد ارزشمند سازمان جهت ارتقاء به سطح بالای سازمان و همچنین تبدیل شدن به عاملان تغییر موثر ، به هوش سیاسی بالایی نیازمندند. هوش سیاسی برای تصمیم گیری های همراه با ریسک سیاسی و اجتناب از تعارضات غیرضروری ، از طریق ارزیابی جامع از محیط سیاسی به دست می آید.
توسعه توانایی گردآوری و استفاده از هوش سیاسی ، به تلاش بسیار زیادی نیاز دارد. این امر به شرایط سازمان و تعصبات شخصی افراد بستگی دارد. گاهی مدیران مجبور می شوند تصمیماتی بگیرند که خیلی تصویر مناسبی ندارند ، مانند کاهش اندازه یا ساختاردهی مجدد. در چه موقعیت هایی ، تصمیم می تواند سیاسی باشد که به هوش سیاسی نیاز دارد تا تصمیمات درست تری گرفته شود.
هوش فرهنگی
بسیاری از سازمانهای قرن بیست و یکم ، چند فرهنگی هستند. تفاوت در زبان ، قومیت ، سیاست ها و بسیاری از خصوصیات دیگر میتواند به عنوان منابع تعارض بالقوه ظهور کند و در صورت نبود درک صحیح ، توسعه روابط کاری مناسب را با مشکل مواجه سازد.
این دشواری های ادراکی سبب ارائه مفهومی نوین در مباحث شناختی شده است که با نام هوش فرهنگی شناخته میشود. در شرایط کنونی که تنوع و جهانی سازی به صورت فزایندهای رشد کرده است ، این هوش قابلیت مهمی برای کارکنان ، مدیران و سازمان ها محسوب می شود.
مفهوم هوش فرهنگی برای نخستین بار توسط ایرلی وانگ مطرح شد. آنها هوش فرهنگی را قابلیت یادگیری الگوهای جدید در تعاملات فرهنگی و ارائه پاسخ های رفتاری صحیح به این الگوها تعریف کردهاند.
تعریف هوش فرهنگی

توانایی افراد برای رشد شخصی از راه تداوم یادگیری و شناخت بهتر میراث های فرهنگی ، آداب و رسوم و ارزش های گوناگون و رفتار موثر با افرادی با پیشینه فرهنگی و ادراک متفاوت است. به عبارت دیگر قابلیت فرد برای سازگاری موثر با قالب های نوین فرهنگی.
ابعاد هوش فرهنگی
ارلی و موساکوفسکی هوش فرهنگی را مشتمل بر سه جزء می دانند :
۱ – عنصر شناختی (ذهن)
به مهارتهای تفکر عمومی اشاره دارد که افراد به منظور شناخت چگونگی و چرایی فعالیت در محیط های جدید از آن استفاده می کنند. این شناخت علاوه بر عقاید و ارزش های افراد ، روش ها و رویه هایی را که دیگران برای انجام کار استفاده میکنند نیز را در بر میگیرد.
۲ – عنصر روانی و انگیزشی (قلب -دل)
به افراد کمک می کند در مقابل موانع پایدار باشند تا بتوانند خود را با فرهنگ دیگران سازگار سازند. این بخش ممکن است مشکل ترین یا مبهم ترین بخش فرهنگی باشد. ورود به دنیای فرهنگ بیگانه مستلزم غلبه بر یک سری موانع خاص است.
۳ – عنصر فیزیکی و رفتاری (جسم)
هوش فرهنگی به توانایی فرد برای انجام واکنش مناسب اشاره دارد. رفتار و سلوک فرد باید نشان دهد که به فرهنگ طرف مقابل علاقه دارد و سعی می کند مولفه های فرهنگی آنها را بپذیرد و به آن احترام بگذارد. بسیاری از تفاوتهای فرهنگی توسط اعمال فیزیکی قابل مشاهده و انعکاس است.
هوش اجتماعی

فردی که بتواند با الگوی صحیح ، ارتباط سالمی با دیگران برقرار کند و در کنار این ارتباط ، خصوصیات فردی و اجتماعی مثبت خود را مانند حسن خلق و همدردی به مرحله بروز برساند و به دیگران نشان دهد ، مورد توجه افراد واقع خواهد شد و در دید اکثریت آنها دارای مقبولیت و محبوبیت خواهد بود. ویژگی ها ، استعدادها و توانایی های لازم برای ایجاد و حفظ چنین ارتباطی را هوش اجتماعی نامیدهاند.
تعریف هوش اجتماعی
هنری است که در سایه آن می توان با دیگران ارتباط برقرار کرد و در غم ها و شادی های آنها شریک شد.
کسانی که از نظر هوش اجتماعی قدرتمندند ، میتوانند کاملاً راحت با افراد ارتباط برقرار کنند و واکنش ها و احساسات آنها را به سرعت در یابند ، دیگران را رهبری کند و سازمان دهند و به مشاجراتی که میتواند در هر فعالیت بشری به وجود آید ، خاتمه دهند. آنها افرادی هستند که دیگران دوست دارند با آنها باشند ، زیرا از نظر عاطفی به دیگران نیرو می دهند. حالت های روحی خوبی در افراد به وجود میآورند و این فکر را در آنها به وجود میآید که اطراف فردی با این خصوصیات بودن چه سعادتی است و در یک کلمه می توان گفت این افراد در نظر دیگران از محبوبیت بسیاری برخوردار هستند.
مهارت های هوش اجتماعی
هوش اجتماعی بر چند مهارت استوار است که باید آنها را در خود شناخت و تقویت کرد.
ابعاد هوش اجتماعی
۱ – سازماندهی گروهی
این مهارت برای کسی که رهبر می باشد ضروری است و شامل به دست گرفتن ابتکار عمل و هماهنگ ساختن تلاش های گروهی مردم است. این استعداد اغلب در مدیران ، کارگردانان و … با وضوح بیشتری دیده می شود.
۲ – ارائه راه حل
این مهارت همان استعداد میانجیگری ، اجتناب از تعارض ها یا حل تعارض های به وجود آمده است. افرادی که چنین خصوصیاتی دارند در داوری ها ، وساطت و حل و فصل مشاجرات توانایی زیادی دارند.
۳ – ارتباط میان فردی
استعداد وارد شدن در رویارویی با دیگران یا شناختن و پاسخ مناسب دادن به عواطف و علایق مردم است. چنین افرادی در کارها یا بازی های گروهی موفق هستند. آنها میتوانند همسرانی قابل اعتماد ، دوستان تجاری خوب و معلمان موفقی باشند.
۴ – تجزیه و تحلیل اجتماعی
این مهارت به معنای توانایی دریافت احساسات ، انگیزه و علایق دیگران و داشتن درک عمیق از آنها است. این آگاهی سبب میشود آنها به سهولت با دیگران صمیمی شوند و در ایجاد روابط دوستانه و نشاط آور خلاقیت از خود نشان می دهند و از هر گونه برخورد یا اتفاق روزمره ، شرایطی برای دوستی و نشاط فراهم میآورند و روح خود را محدود نکرده و کردار یا گفتار منفی دیگران را به ذهن نمی سپارند و همواره به دنبال فرصتی هستند تا دوستی تازهای را آغاز کنند.
هوش سازمانی

هوش سازمانی (OI) به معنای کسب دانش و اطلاعات جامع از همه عواملی که بر سازمان تاثیر می گذارد. منظور از همه عوامل یعنی اطلاعاتی که از مشتریان، ارباب رجوع ، رقبا، محیط اقتصادی ، محیط فرهنگی ، فرایندهای سازمانی (مالی ، اداری ، حفاظتی ، تولیدی ، منابع انسانی ، بودجه و…) که تاثیر زیادی بر کیفیت تصمیمات مدیریتی در سازمان میگذارد هوش سازمانی است. هوش سازمانی شما را برای تصمیمگیری در همه عوامل موثر بر سازمان و شرکتها توانمند میسازد.
تی ماتسودای ژاپنی یکی از پدیدآورندگان نظریه هوش سازمانی (OI) ، هوش سازمانی را ترکیبی از دو عامل هوش انسانی و هوش ماشینی می داند. مدل هوش سازمانی که ماتسودا معرفی می کند باعث یکپارچگی پردازش دانش انسان و دانش بر پایه ماشین در توانایی حل مسئله می شود.
بر خلاف خیلی ها ماتسودا تاکید می کند هوش ماشینی یک بخش یکپارچه از هوش یک سازمان است. از نظر وی کار سازمانی که در واقع یک کار گروهی و تعاونی است، هم شامل عامل حل مسئله انسانی و هم شامل عامل حل مسئله ماشینی است. از نظر ماتسودا هوش سازمانی، به صورت مجموعه توانایی های ذهنی یک سازمان تعریف می شود.
هوش سازمانی از دو دیدگاه
- هوش سازمانی به عنوان یک فرایند
- هوش سازمانی به عنوان نتایج فرایند یا حالت مربوطه
وقتی هوش سازمانی به عنوان فرایند مورد توجه قرار گیرد، بیانگر پیچیدگی های ناشی از تقابل ، تجمیع و هماهنگی هوش انسانی و فنی درون یک سازمان است.پیچیدگی تقابلی هوش سازمانی نشان دهنده رابطه میان انسان و مؤلفه های فنی سازمانی است. تجمعی بودن هوش سازمانی به صورت سلسله مراتبی نمود می یابد که شامل دانش سطح فردی ، گروهی و سازمانی است.
هماهنگی در نگاه به هوش سازمانی به عنوان یک فرایند ، دارای نقشی مهم و محوری نسبت به ابعاد فرایندی تقابل و تجمیع است. هوش سازمانی به عنوان نتیجه یک فرایند یا حالت ، بیانگر کلیت و جامعیت قسمت ها و بخش های ساختار یافته و جهت دار اطلاعات است. هوش سازمانی که در چنین وضعیتی تولید می شود باید برای توانمند شدن توانایی های سامانه های اطلاعاتی حل مسائل سازمانی به شکل مناسب مورد استفاده قرار گیرد. هوش سازمانی، قابلیت یک سازمان به عنوان یک کل است.
از میان تعاریف ارائه شده در مورد هوش سازمانی ، تعریف و مولفه هایی که آلبرخت از هوش سازمانی ارائه می کند ، جامع به نظر می رسد. آلبرخت تعریف خود را مبتنی بر این استدلال می داند: هنگامی که افراد باهوش در یک سازمان جمع می شوند، هوش سازمانی به وجود می آورند. آلبرخت هوش سازمانی را به عنوان استعداد و ظرفیت در حرکت بخشیدن به توانایی ذهنی تمرکز این توانایی در جهت رسیدن به رسالت سازمان تعریف می کند.
مولفه های هوش سازمانی آلبرخت

1- چشم انداز استراتژیک یا بینش راهبردی
به قابلیت خلق، استنتاج و بیان هدف یک سازمان اطلاق می شود.
2- سرنوشت مشترک
هنگامی که تمام یا اکثر افراد در سازمان درگیر کار شدند، می دانندکه رسالت و مأموریت سازمان چیست، احساس داشتن هدف مشترک می نمایند و تک تک افراد به صورت جبری، موفقیت سازمان رادرک می کنند.
3- تمایل به تغییر
تغییر نشان دهنده چالش، کسب تجارب جدید و مهیج است و به عبارت دیگر، شانسی برای شروع کار و فعالیتی جدید می باشد.
4- روحیه
جدا از عنصر سرنوشت مشترک، عنصر روحیه با میل به اعطای بیش از حد استاندارد درگیر است.
5- همسویی و تجانس
افراد و گروهها باید خود را برای تحقق رسالت و مأموریت سازمان، سازمان دهند. مسئولیت ها و مشاغل را تقسیم کنند و یک سری قوانین را برای برخورد و ارتباط با یکدیگر و رویارویی با محیط وضع نمایند.
6- به کارگیری دانش
این روزها بیش از پیش، اقداماتی که منجر به پیروزی یا شکست در یک سازمان شده اند، اساسا به دانش کسب شده،ت صمیم های درست آتی، قضاوت، ذکاوت و حس مشترک شایسته سالاری افراد، به اندازه صحت اطلاعات کاربردی که در هر دقیقه با ساختار سازمان عجین شده است، وابستگی دارد.
7- فشار عملکرد
در یک سازمان هوشمند هریک از مجریان بایستی موضع اجرایی خاص خود را داشته باشند. اما این امر زمانی بیشترین اثر را خواهد داشت که تحت عنوان یک مجموعه از انتظارات متقابل و الزام عملیاتی برای موفقیت مشترک باشد.
آلبرخت می گوید سازمانی که در جهت پتانسیل نهایی خویش در حرکت است برای یک توسعه همه جانبه باید به طور مداوم در هر هفت بعد کلیدی پیشرفت کند.
گام های لازم برای پیاده سازی هوش سازمانی آلبرخت

گام اول – آغاز اندیشیدن مدیران
بهترین راه برای رهبران ارشد یک سازمان اندیشیدن و صحبت کردن درباره اقدام مهم به عنوان عمل یا عملیات با هوش می باشد. همیشه باید این سؤال توسط رهبران مطرح شود که چگونه هوشمندانه تر عمل کنیم؟
گام دوم – دادن قدرت و اختیار فکر کردن به کارکنان
وقتی که پایین ترین و ساده ترین کارگر یا کارمند یک سازمان باور کند که ایده ها، تجارب، بینش و افکار و پیشنهادات او مورد توجه قرار می گیرد ، این مسئله باعث می شود که قدرت ذهنی فرد آزاد گردد و موجب خلاقیت و ابتکار کارکنان بشود.
گام سوم – تهاجم بی وقفه و سیستماتیک به سمت علل جهالت و نادانی دسته جمعی
از جمله عوامل و عللی که موجب جهالت و رکود خلاقیت و ابتکار کارکنان در سازمان می گردد عبارتند از:
- ساختار سازمانی که باعث ایجاد شکافهایی بین بخش ها و دسته های سازمانی می شود.
- سیاست ها، قوانین و مقرراتی که با فرآیند ارزش ها مغایرت دارد.
- مدیران بی رقیب، بی تاثیر و غیر پویا
- رفتار های فرامدیریتی که افراد سازمان را بی انگیزه می کند.
- رفتارهای ناعادلانه که اخلاق و مفهوم سرنوشت مشترک را تخریب می کند.
احساسات در سازمان
“من یاد گرفتم مردم آنچه گفته اید را فراموش می کنند ، آنچه انجام داده اید را از یاد می برد ، اما احساسی که به آنها داده اید را هرگز فراموش نمی کنند.“
مایا آنجلو
در گذشته بیان احساسات و ابراز هیجان در محل کار امری نامطلوب به شمار می رفت و با شرایط عقلایی و علمی سازمان های سلسله مراتبی ناسازگار پنداشته می شد. نظریه پردازان کلاسیک مدیریت همچون وبر و تیلور سازمان را مجموعه ای عقلایی کارا و درپی هدف می پنداشتند که احساسات در آن جایی ندارد ، به این معنا که مدیریت در تقابل با “منطق احساس” است.
امروزه در محیط های کاری به احساسات کارکنان بسیار توجه می شود ، زیرا دریافته اند که احساسات افراد بر عملکرد ، تعهد ، وفاداری و رضایت شغلی و بهطور کلی بر قضاوت افراد در مورد جنبه های کار اثرگذار است. این اهمیت باعث شده امروز به احساسات به عنوان عاملی بسیار اثرگذار در عملکرد سازمانی توجه شود و مدیریت احساسات به عنوان یکی از وظایف مهم مدیران مورد توجه قرار گیرد.

تعریف مدیریت احساسات
بر انگیختن و تقویت احساساتی در کارکنان که میتوانند به بهبود عملکرد آنها کمک کنند و تغییر یا از بین بردن احساساتی که در کارکنان وجود دارد ، ولی بر عملکرد سازمانی اثر مخربی دارند.
تعریف احساسات
حالتی روانشناختی و فیزیولوژیک که در نتیجه تعامل فرد با یک شیء ، شخصی یا رویداد در او ایجاد می شود. احساسات پایدار نیستند بلکه نامنظم و گاه گاه روی می دهند.
تعریف خلق
به حال و هوای درونی فرد بر می گردد ، خلق گسترده تر و پایدارتر از احساس است و ارتباط کمتری با یک محرک خاص دارد.
مقایسه خلقیات و احساسات

احساسات ششگانه عمومی

نقش احساسات در سازمان
۱ – رهبری
احساسات به پذیرش پیام رهبر و تاثیرگذاری و نفوذ او کمک می کند.
۲ – انگیزه
تعهد عاطفی به کار و انگیزه زیاد به شدت به هم وابسته اند.
۳ – تصمیم گیری
احساسات بخش مهمی از فرآیند تصمیم گیری در سازمان است.
۴ – تعارض میان فردی
تعارض در محیط کار و احساسات فردی به شدت در هم تنیده اند.
۵ – خدمات مشتریان
احساسات بر کیفیت ارائه خدمات به مشتریان تاثیرگذار است که به نوبه خود ، موثر بر روابط مشتری می باشد.
۶ – رفتار منحرف محل کار
احساسات منفی ممکن است باعث بروز انحراف در کارمند شود و موجب اقداماتی شود که هنجارها و قوانین سازمان را نقض می کنند. مانند سرقت و تخریب اموال ، اقدامات سیاسی و پرخاشگری.
نظریه وقایع عاطفی
بر اساس این نظریه کارکنان به طور احساسی به رویدادهایی که در سازمان برای آنها رخ میدهد ، واکنش نشان میدهند و این وضعیت در بهره وری ، عملکرد و رضایت آنها تاثیر دارد.

مفروضات نظریه وقایع عاطفی
- واکنش احساسی به یک رویداد ممکن است مجموعه احساسات خاصی را در فرد ایجاد کند.
- وضعیت احساسی فرد دچار نوسان میشود و از این رو پیامدهای آن نیز از این نوسانات تأثیر می پذیرد.
- احساسات اخیر و تازه تر بیشتر بر رضایت شغلی و عملکرد تاثیر می گذارد تا احساسات قبلی.
- رفتارهای ناشی از احساسات به لحاظ مدت دوام و طول عمر ، کوتاه و متغیر هستند.
- ممکن است احساسات با نیازمندی های شغل ناسازگار باشد و از این رو تاثیر منفی روی متغیرهای وابسته خواهند داشت.
منابع :
1 – کتاب رفتار سازمانی
نوسینده : استیفن پی. رابینز
ترجمه : دکتر علی پارسیان و دکتر محمد اعرابی
2 – کتاب رفتار سازمانی پیشرفته
نویسنده : دکتر ناصر عسگری
3 – mostafaee.com
4 – virgool.io
5 – myj1404.blog.ir
گردآوری :
حسین شکرگزار
غیاث الدین مشایی