چگونه ذهن خود را برای موفقیت پاکسازی کنیم
بخش دوم : ساماندهی وظایف زندگی
اهمیت ارزش های اساسی
یکی از چالش های زندگی مدرن این است که مسائل واقعا مهم را شناسایی کنید و آنها را از وظایفی تمیز دهید که در ابتدا مهم به نظر می رسند، ولی وقتی به آنها رسیدگی می کنید، می بینید که واقعا مهم نبوده اند. اگر شما هم مثل بقیه مردم باشید، ممکن است متوجه شده باشید که کم کردن، ساماندهی یا کنار گذاشتن اطلاعاتی که هر روز با آنها رو به رو می شوید، کار سختی است.
ما در این روزگار، اطلاعات، دادهها و وسایل تحت مالکیت بیشتری نسبت به نسل های قبلی در اختیار داریم، ولی دستورالعملی همراه این شیوه جدید زندگی ارائه نشده است که چگونگی مدیریت آنها را یاد دهد.
خیلی از ما چنان کلافه شدهایم که نمی توانیم به عقب برگردیم و تأثیر این حجم زیاد اطلاعات را ارزیابی کنیم. ضمن این که اولویتبندیشان را هم بلد نیستیم. به افرادی تبدیل شدهایم که عوض آن که بهترین گزینهها را برای خودمان در نظر بگیریم، مقابل هرچه زندگی، پیش پایمان بگذارد، واکنش نشان میدهیم.
این مقاله را هم بخوانید
گذشته چگونه بود؟

پدربزرگ و مادربزرگهایمان و والدینشان هم قطعا مثل ما پرمشغله بودهاند. آنها انواع تکنولوژی را برای کم کردن مدت زمان یک کار در اختیار نداشتند تا بتوانند زندگیشان را ساده تر و کارآمدتر کنند. ولی قطعا مزیت بزرگی نسبت به نسل ما داشتند؛ آنها از جریان کلافهکننده اطلاعات و گزینههای بیشمار جلوی رویشان که ما هر دقیقه تجربهاش میکنیم، به دور بودند.
آنها با وجود پول کمتر و گزینههای گیج کننده و وسوسهکننده کمتر، به شکل مشخصی میتوانستند زمانشان را اولویتبندی کنند. «نسل انفجار جمعیت»، نسلی که در طول «رکود بزرگ» رشد کردند، ارزشها و اولویتهای مشخص و قدرتمند و هدفی مستحکم داشتند که در طول جنگ جهانی دوم و بعد از آن پابرجا ماند.
مشخصه این نسل از آمریکاییها، اخلاق کاری قدرتمند، تمرکز روی خانواده، ایمان و وطنپرستی بود. آنها میدانستند چه کسانی هستند و به چه چیزهایی اهمیت میدهند و به همین خاطر میتوانستند و بهخوبی میدانستند که چطور وقت و انرژیشان را روی کارهایشان متمرکز نگه دارند. خوشبختانه راهحل سادهای برای کنارگذاشتن حواسپرتیهای جامعه مدرن وجود دارد که اگر از گزینههای مختلف پیش رویتان کلافه شدهاید، میتواند به شما در تصمیمگیری مؤثر کمک کند: ارزشهای اساسیتان را مشخص کنید.
چرا ارزشهای اساسی؟

یکی از سادهترین روشها برای حذف بههمریختگیهای ذهنی و داشتن زندگی رضایتبخشتر این است که ارزشهایتان را مشخص کنید و اصول و قواعدی راهنما برای خودتان تعریف کنید. حالا بیشتر از هروقت دیگری به این اصول احتیاج داریم تا ما را در چگونگی صرف زمان، انرژی و پول کمک کنند.
چرا این موضوع، مهم است؟
چون ارزشهای اساسیتان میتوانند به عنوان معیاری برای تمامانتخابها و تصمیمات ززندگیتاناستفاده شوند و علاوه بر این، تمرکزتان را روی شخصیتی که میخواهید داشته باشید و سبک زندگی موردعلاقه تان، حفظ کنند. اگر همسو باارزش هایتان زندگی کنید، بهترین محیط ممکن را برای بهدستآوردن شادی، آرامش درونی و طرزفکری شفاف خلق خواهید کرد.
ارزشهای اساسی، پایه و بنیانی را برای زندگیتان تشکیل میدهند که در طول زمان و در گذر مشکلات زندگی و تغییرات عمده پابرجا میمانند. پذیرش ارزشهای اساسی خود مثل این است که درختی با ریشههای عمیق و ثابت باشید؛ آن وقت، طوفانهای زندگی حتی نخواهند توانست ذرهای تکان دهند. وقتی ارزشهای تان مشخص باشند، سردرگمی، فکر کردن بیش از حد و نگرانی و اضطرابتان کم خواهند شد.
مثلا یکی از ارزشهای اساسی بری، در زندگی حرفهای اش رسیدن به آزادی و انعطافپذیری است. وقتی او این ارزش را تعریف کرد، نمی خواست یک شغل معمولی داشته باشد که از ساعت ۹ تا ۵ را در محل کار بگذراند؛ چون میدانست که این کار باعث خوشحالیاش نخواهد شد. حتی وقتی موقعیتهای شغلی فوقالعادهای سر راهش قرار گرفت، خیلی راحت توانست بگوید: «نه، متشکرم» چون به شکل واضحی از ارزشهای خودش باخبر بود.

استیو پاولینا بلاگر و نویسنده مطالب پیشرفت شخصی، اهمیت ارزش های اساسی را به این شکل توصیف کرده است:
ارزشها مثل قطب نمای ما عمل میکنند و هر روز ما را در مسیر درست قرار میدهند تا تکتک روزهایمان را در مسیر درستی بگذرانیم؛ مسیری که ما را به بهترین زندگی ممکن میرساند. «بهترین» همان زندگی ایدهآل شماست، ولی معمولاً وقتی به این ایدهآل نزدیک میشوید، به داشتن زندگی بهتری فکر میکنید، درحالیکه حتی شاید به آن «بهترین» هم دست پیدا نکنید و این موضوعی منطقی است؛ چون خیلی از نتایج زندگی، ادامهدار و دنبالهدار هستند.
اگر زندگیتان باارزش های تان همسو نباشد یا ارزشهای فعلیتان را بیش از حد بزرگ کرده باشید، شاید از مسیر درست خارج شوید و احساس اضطراب یا افسردگی کنید. اگر ارزشهایتان را هنوز تعریف نکردهاید، ممکن است زندگی نامتعادل یا بیهدفی داشته باشید و دلیلش را هم ندانید. در این بخش میخواهیم به چهار استراتژی بپردازیم تا بتوانید ارزشهای اساسیتان را تعریف کنید و تصمیمات هوشمندانهای در مورد وظایفتان در زندگی بگیرید تا هرچه در طول روز انجام میدهید، با این ارزشهای مهمتان همخوانی داشته باشد.
استراتژی شماره 1
ارزشهای اساسی خود را بشناسید
برای درک اینکه چرا چیزی اشتباه به نظر میرسد باید بهخوبی بدانید چه چیزی برای شما مناسب است.
میخواهید چه کسی باشید و چطور زندگی کنید؟
اگر هیچوقت ارزشهایتان را مشخص نکنید مثل این است که در دریای زندگی، بدون قطبنما حرکت کنید. با این کار به بادها و طوفانها اجازه میدهید که مسیرتان را مشخص کنند و مجبور خواهید بود بدون هیچ سؤالی نتایج را بپذیرید. حتی اگر این ارزشها را درگذشته مشخص کرده باشید، بیان دوبارهشان ضرری نخواهد داشت؛ چون ارزشهایتان در طول زمان ممکن است تغییر کنند.
فرآیند ششمرحلهای تعریف ارزش

در ادامه به فرآیند ششمرحلهای تعریف ارزشهایتان میپردازیم.
1. لیستی از ارزشهایی که میشناسید، به شکل مفصل آماده کنید و از میان آنها هر ارزشی را که برای شما و زندگی شخصیتان مهم است، بنویسید.
٢. بعد، دوباره آن لیست را مرور کنید و هر ارزشی را که برای شغل یا کسبوکارتان مهم است، بنویسید.
٣. در هر لیست، پنج یا شش ارزش برتر را انتخاب کنید و آنها را در برگهای جداگانه بنویسید. روی یکی، عنوان «ارزشهای زندگی» و روی دیگری، عنوان «ارزشهای شغلی» را بنویسید.
۴. زیر هرکدام از آن ارزشها لیست کارهایی را بنویسید که در حال حاضر برای ایجادکردن همسویی با آن ارزشها انجام میدهید. مثلا اگر یکی از ارزشهایتان این است که زمان خوبی را با خانوادهتان بگذرانید، ولی پنج روز هفته را سفر میکنید، احتمالا به این ارزش، پایبند نیستید.
۵. برای هرکدام از آن ارزشها به کارهایی فکر کنید که میتوانید به کمک آنها موقعیتهای غیرهمسو را اصلاح کنید. از خودتان بپرسید: «چه کاری می توانم برای اصلاح این موقعیت انجام دهم تا پایبندیام به آن ارزش را نشان دهم؟»
اگر همان مثال در مورد گذراندن زمانی دلنشین همراه خانواده را در نظر بگیرید، شاید یکی از روشهای ممکن این باشد که زمان سفرتان را کوتاهتر کنید یا وقتی در خانه هستید، کارهای خانه را به شخص دیگری بسپارید تا بتوانید زمان بهتر و بیشتری را با خانواده بگذرانید. چنین روشهایی را، هم برای مسائل کاری و هم شخصی بنویسید؛ حتی اگر در حال حاضر غیرممکن به نظر برسند.
۶. در هر دو لیست، کنار روشهایی که در حال حاضر یا آیندهای نزدیک قابل اجرا هستند، علامت بزنید. این روشها را به بخشهای کوچکتر و قابل مدیریت تری تقسیم کنید. بخشهایی مثل: تماس گرفتن، طرحریزی مجدد برنامه زمانی، واگذاری بعضی مسئولیتها، ایدهپردازی در مورد تغییر شغل احتمالی، فکرکردن به روشهای تجدید روابط با همسر و …
مرور روزانه ارزشها
وقتی لیستی از ارزشهای همسو با اهدافتان تهیه کردید، هر روز مرورش کنید و مطمئن شوید کارهایی که انجام میدهید، با نتایج دلخواهتان در هماهنگی باشند. شاید بخواهید اول روی ارزشهای شخصی و بعد، روی ارزشهای حرفهایتان متمرکز شوید. یا شاید هم بخواهید از هرکدام از لیستها یک ارزش را انتخاب و با همان شروع کنید.
هرکدام را که برداشتید، مطمئن شوید از حیطهای در زندگیتان شروع میکنید که بیشترین احساس ناهماهنگی را در آن دارید. حیطهای که منشأ بیشترین رنج درونی و بیقراری ذهنی شماست. هر روز نگاهی به لیستتان بیندازید و تغییرات و چارچوبهایی را به وجود آورید تا از دورشدن ناخودآگاه از ارزشهایتان جلوگیری کرده باشید.
حتی تغییرات کوچک ولی تصاعدی میتوانند جهشی بزرگ و مثبت در رویکردتان به وجود آورند. احساسی از هدایت شدن و هدف داشتن به دست میآورید که خاص شماست؛ حتی اگر نتوانید به سرعت همهشان را عملی کنید، این احساس واقعا قدرت بخش است؟
بازهم برای تغییر و تحول وقت خواهید داشت، ولی این تمرین تعیین ارزشها، ابزاری را در اختیارتان می گذارد تا در طول همه فراز و نشیبهای زندگی در مسیر درست قرار داشته باشید.
استراتژی شماره 2
اولویتهای زندگی خود را مشخص کنید

وقتی ارزشهای اساسیتان را مشخص کردید، باید از آن اطلاعات برای تکمیل تمرین دیگری استفاده کنید که زندگیتان را غنیتر میکند؛ اولویتهای زندگیتان را مشخص کنید تا دقیقا بدانید چطور میخواهید وقت، انرژی و پولتان را صرف کنید.
اگر از اولویتهایمان خبر نداشته باشیم، اجازه میدهیم این فشار زندگی باشد که کارها و تصمیماتمان را مشخص میکند. ایمیلی میرسد و ما جواب میدهیم. پیشنهاد وسوسهکنندهای در صفحه فیسبوکمان ظاهر میشود و ما میخریمش. کسی مزاحم جریان کارمان میشود و ما پذیرایش میشویم. وقتی از «چرایی» زندگیهایمان خبر نداشته باشیم، هیچ قانون، هیچ مرز و هیچ اولویتی نمیتواند کمکمان کند.
تمرین
تمرین دیگری به شما پیشنهاد میکنیم که کمکتان میکند متوجه شوید در حال حاضر، زمان، انرژی و پولتان را صرف چه چیزهایی میکنید.
به صادقانهترین شکل ممکن به این سؤالات جواب دهید. (در ضمن، حواستان باشد که لیست ارزشهای اساسی شخصی و حرفهایتان را موقع پاسخگویی در کنارتان داشته باشید.)
- به نظرتان روزانه چه مقدار زمان را صرف فعالیتهای غیرمرتبط باارزشهای اساسیتان میکنید (مثل جستوجوی بیهدف در اینترنت، تماشای ناخودآگاه تلویزیون، خریدکردن یا انجام کاری که از آن متنفرید)؟
- چقدر از پولتان را به شکلی ناخودآگاه خرج میکنید؟
- چقدر از روابط با افراد مهم زندگیتان به شکل ناخودآگاه صورت میگیرد؟
- چطور تصمیمات شغلی اتخاذ میکنید (مثل اینکه آیا برنامهای از پیش تعیین شده دارید یا اغلب زمان روز را در حالت واکنشی» میگذرانید)؟
- چقدر از زمانتان را صرف نگرانی در مورد نحوه درست مصرف زمان و پولتان میکنید؟
- چه وظایف، مسئولیتها و روابطی را به شکل ناخودآگاه وارد زندگیتان میکنید؟
- چقدر بخشهای مهم زندگیتان را که انگار وقتی برایشان ندارید، نادیده میگیرید؟
حالا که متوجه شدید چطور انرژی و تمرکزتان را صرف میکنید، بیایید روش ایده آلی برای اولویتبندی بخشهای مهم زندگی مشخص کنیم.
در راستای همین بحث، نگاهی میاندازیم به هفت حیطه اصلی زندگی که به شما در مشخص کردن اولویتهای زندگی و چگونگی صرف زمان و پول کمک خواهد کرد. اگر میخواهید حیطهای به لیست، اضافه کنید یا حیطه دیگری را حذف کنید، راحت باشید، چون ممکن است بعضیهایشان فعلاً در مورد شما صدق نکنند.
هفت حیطه اصلی زندگی

این حیطهها عبارتند از:
١. شغل
٢. خانواده
٣. ازدواج (یا روابط عاشقانه)
۴. رشد و توسعه معنوی و شخصی
۵. تفریح / روابط اجتماعی
۶. مدیریت زندگی (کارهای خانه، برنامهریزی مالی، بودجهبندی و…)
۷. سلامتی و تناسباندام
اگر هشت ساعت در روز میخوابید، بنابراین ۱۶ ساعت از روز را بیدار هستید. دو ساعت را میگذاریم برای بهداشت شخصی و غذا خوردن. ۱۴ ساعت بیداری در روز یا ۹۸ ساعت در هفته باقی میماند. برای سادهسازی بیشتر، این رقم را به ۱۰۰ ساعت در هفته گرد میکنیم.
در حالت ایدهآل چطور این هفت حیطه مهم زندگیتان را اولویتبندی میکنید؟ چند ساعت از آن ۱۰۰ ساعت را به هرکدام از این حیطهها اختصاص میدهید؟ (برای راهنمایی میتوانید از لیست ارزشهایتان استفاده کنید.)
دو مثال …
اولویتهای فعلی زندگی بری، تا حد زیادی روی مسائل شغلی، رابطه عاشقانه و مدیریت زندگی متمرکز شده است. فرزندان نوجوانی دارد و بهخاطر نقل مکان اخیر به یک شهر جدید، از خیلی از دوستان و خانواده دور شده است.
او در حالت ایدهآل دوست دارد که وقت بیشتری برای تفریح و فعالیتهای اجتماعی به اضافه تناسب اندام و توسعه شخصی بگذارد. او سعی میکند هر چقدر که بیشتر با محیط جدید خو میگیرد، بیشتر روی این مسائل متمرکز شود.
اولویتهای فعلی استیو تا حد زیادی روی خانواده متمرکز شده است؛ چون او تازه ازدواج کرده، پسرش به دنیا آمده و پدر و مادرش به سن هفتادسالگی رسیدهاند. پس هدف فعلیاش این است که تا حد ممکن با افرادی که بیش از هر چیزی در دنیا دوستشان دارد، وقت بگذراند.
هرچند تا چند سال پیش، مسائل شغلی (مثل کسب و کار آنلاین) و تناسب اندام در صدر لیست اولویتهایش قرار داشت، حالا این مسائل، اهمیت کمتری نسبت به روابط بین شخصیاش دارند. اغلب، این موضوع به معنی رهاکردن اهدافی است که زمانی مهم به نظر میرسیدند؛ بنابراین هرچند او هنوز هم دوست دارد با جدیت کار کند، یاد گرفته است که اگر نتوانست پیشرفت بزرگی در زمینه شغلی یا تناسب اندام به دست آورد، احساس اضطراب نداشته باشد.
پاسخ به دو سؤال
اینها فقط دو مثال از زندگی نویسندگان این کتاب بودند. به شما پیشنهاد میکنیم به این دو سؤال جواب دهید تا اولویتهای زندگیتان را بشناسید:
1.اولویت فعلی زندگیتان چقدر با حالت ایدهآل فرق دارد؟
۲. چه کارهایی باید انجام دهید تا تلاشهایتان را روی مهمترین خواستههایتان متمرکز کنید؟
پیشنهاد میکنیم با اولویتی شروع کنید که بیشترین تفاوت مثبت را در نامتعادلترین حیطه زندگیتان به وجود میآورد. احتمالاً متوجه خواهید شد به یکی -دو تا از ارزشهایتان در آن حیطه پایبند نبودهاید.
مثلاً شاید یکی از ارزشهایتان مربوط به خانواده و اولویت زندگیتان در گذراندن وقت بیشتر با خانواده باشد. با قدمهای کوچک شروع کنید و تصمیم بگیرید هر هفته یک ساعت بیشتر به خانواده اختصاص دهید.
البته این تصمیم، فعالیتهای دیگرتان را تحتالشعاع قرار خواهد داد، ولی معمولاً چیزهایی تحتالشعاع قرار میگیرند که خیلی مهم نیستند یا حداقل در لیست اولویتهایتان قرار ندارند. به این کار ادامه دهید و هر هفته یک ساعت بیشتر برای خانوادهتان وقت بگذارید تا جایی که احساس کنید به مدتزمان ایدهآل نزدیک شدهاید.
تغییر اولویتها کار سختی است
بعضی وقتها تغییر اولویتها کار سختی است. اگر میخواهید زمان بیشتری را با خانوادهتان بگذرانید، باید ببینید آیا در برنامه کاریتان خللی به وجود میآید؟ اگر جواب، مثبت است، چه کاری باید انجام دهید تا به مشکل نخورید؟
اگر میخواهید بیشتر روی سلامتی و تناسب اندامتان متمرکز شوید، باید عادتهای جدید و چالش برانگیزی به وجود آورید تا از پایبندی به این اولویت مطمئن شوید.
اگر میخواهید یک ازدواج سالم و شاد داشته باشید، باید وقت کمتری را جلوی تلویزیون یا کامپیوتر بگذرانید؛ کاری که شاید اوایل، سخت به نظر برسد. بیان اولویتها به تنهایی کافی نیست. بعضی وقتها باید کارهای سختی انجام دهید تا تغییرات دلخواهتان را در زندگی ببینید. ولی هرچه بیشتر به ایدهآل خودتان نزدیک شوید، کمتر ناراحتی های درونی را احساس خواهید کرد.
با گذشت زمان، دیگر دلتان برای عادتها، انتخابها و رفتارهای قدیمی تنگ نخواهد شد و زندگیتان روال آرامتری را خواهد گذراند؛ چون یک زندگی اصیل و پایبند به ارزشها و اولویتهایتان خواهید داشت.
استراتژی شماره 3
الف: روی هدفگذاری آگاهانه متمرکز شوید

نتیجه طبیعی نوشتن ارزشها و اولویتبندیشان این است که متوجه تأثیر آنها روی زندگیتان در آینده خواهید شد. هرچند نگرانی در مورد آینده باعث به هم ریختگی ذهن میشود، برنامهریزی برای آینده تمرین مهم و ارزشمندی است که میتواند زمینهای برای رضایت واقعی در سالهای آینده به وجود آورد.
ولی آیا واقعاً ممکن است نگاهی به آیندهای بهتر داشت و کماکان در زندگی فعلیمان که خیلی از آن ایدهآلها تحقق پیدا نکرده است، احساس شادی کرد؟ آیا میشود در آن واحد هم راضی بود و هم در حال تغییر و تحول؟ ما معتقدیم که میشود هم روی آینده تمرکز کرد و هم یاد گرفت که چطور از زمان حال لذت برد.
خیلی از نویسندگان و متفکران فلسفی بینظیر از رضایتمندی در زمان حال حرف میزنند. آبراهام مازلو، روانشناس مشهور، به ما یادآوری میکند که توانایی حضور در زمان حال، یکی از عناصر مهم سلامت روان است.
تیک نات هان چه میگوید؟
تیک نات هان، راهب بودایی مکتب ذن و نویسنده آثار پرفروش معتقد است هر لحظه از زندگیتان و هر نفس و هر قدمی که برمیدارید باید به شکل خودآگاه و به عنوان لحظهای شادیبخش تجربه شود.
میگوید تا قبل از اینکه رضایتمندی را احساس کنید، نباید منتظر تغییر یا منتظر چیزی بهتر در آینده باشید. اگر تصمیم بگیرید همه چیزهای خوب و زیبای اطرافتان در زمان حال را ببینید، میتوانید همین حالا احساس رضایت را تجربه کنید.
البته گفتن این حرف، راحتتر از انجام دادنش است.
واقعیت زندگی روزمرهمان به صورت مداوم، ما را به سمت آینده سوق میدهد. ما نگران پرداخت قبضها، آینده فرزندان و سلامتیمان هستیم و ماهیت اصلی و ذات هدفگذاری هم مثالهای آینده محور است.
کلنجار رفتن و «چه میشد اگر» گفتن باعث رنجش میشود. آرزوهای بیشتر، متفاوتتر و بهتر بهجای لذت بردن از زمان حال، زندگیمان را از ما میدزدد.
اگر اینطور است، پس چرا باید روی آینده متمرکز شویم؛ آن هم وقتی، این مسئله، لذت بردن از زمان حال را غیرممکن میکند؟
چون تغییر و تحول، چه بخواهید و چه نخواهید، اتفاق خواهد افتاد.
تغییر یک موضوع ثابت است
تغيیر، مساله ای ثابت در زندگی است؛ فرقی هم نمی کند؛ چه در حالت نیلوفرآبی (لوتوس) نشسته باشید و غرق در زمان حال؛ و چه دست روی دست گذاشته باشید و نگران در مورد آینده ای خیالی، قلنج مفاصل انگشتان را بشکنید. بر این اساس ممکن است آینده مان را هم به شکل خودآگاهی خلق کنیم.
وقتی این حقیقت را بپذیرید که رضایتمندی و تغییر میتوانند به شکل همزمان رخ دهند، تنش و استرستان کم میشود و درک میکنید که نیازی نیست بین این دوتا یکی را انتخاب کنید. روشی وجود دارد که بین خودآگاهی و خودآفرینی تعادل به وجود آورید.
میتوانید فرآیند خلق و رسیدن به اهدافتان را بهعنوان جایگاه و مقصد کسب شادی و رضایت در نظر بگیرید. عوض آن که برای رسیدن به شادی، منتظر نتیجه نهایی باشید، از هر قدمی که در این مسیر برمیدارید، لذت ببرید. برای هر حقیقتی که به آن دست پیدا میکنید و هر کاری که در راستای رسیدن به هدفتان انجام میدهید، باید ارزش قائل شوید و آن را جشن بگیرید.
با توجه به اینکه میدانیم هدفگذاری و خودآگاهی مغایرتی با هم ندارند، بیایید در مورد این صحبت کنیم که چگونه میشود در راستای کسب اهداف، قدم برداشت و در آن واحد از «چرایی» بزرگتر زندگی غافل نشد.
برای اولین بار …
وقتی برای اولین بار مینشینید و در مورد اهدافتان در آینده تعمق میکنید، یادتان باشد که لیست ارزشهای اساسی و اولویتهایتان در زندگی را بهعنوان یک مرجع در دست داشته باشید. مادامی که ارزشها و اولویتهایتان درست تعریف شده باشند، میتوانند مثل یک قطبنما به سوی اهدافتان، هدایتتان کنند. در غیر این صورت باید خودتان را برای ناامیدی و ناراحتیهای آینده آماده کنید.
در قسمت بعدی به فرایندی میپردازیم که استیو برای ایجادکردن اهداف سادهای استفاده میکند که روی مسائل مهم متمرکز هستند. مزیت این استراتژی این است که استرس کمتری را در مورد آینده تجربه میکنید و در عوض، روی مسائلی متمرکز میشوید که همین حالا در زندگیتان در جریان هستند.
استراتژی شماره 3
ب: اهداف سه ماهه و هوشمندانهای تعیین کنید

آسانترین روش برای تمرکز روی مسائل مهم زندگی این است که اهداف هوشمندانهای تعیین کنید که در آیندهای نزدیک به دست خواهند آمد. این یعنی بهجای هدفگذاری سالانه که اغلب، شما را از زمان حال دور میکنند، اهدافی برای هر سه ماه از سال تعیین کنید.
برای شروع بیایید با تعریف سادهای از اهداف هوشمندانه شروع کنیم:
«جرج دوران» برای اولین بار در نسخهای از مجلهٔ «منیجمنت ریویو» به تاریخ نوامبر سال ۱۹۸۱، از کلمه مخفف «S.M.A.R.T » به معنی هوشمندانه استفاده کرد.
این ترکیب، مخفف شده این عبارتهاست: S بهعنوان مشخص، M بهعنوان قابل ارزیابی، A بهعنوان قابلدسترس،R بهعنوان مرتبط و T بهعنوان زمانبندیشده.

S: مشخص
اهداف مشخص به شش سؤال شما جواب میدهند: چه کسی، چه چیزی، کجا، چه زمانی، کدام و چرا.
وقتی بتوانید به این سؤالات جواب دهید، میفهمید که به چه ابزارها و کارهایی برای رسیدن به هدفتان احتیاج دارید.
- چه کسی: چه کسی در این هدف شما دخیل است؟
- چه چیزی: برای رسیدن به آن هدف به چه چیزی احتیاج دارید؟
- کجا: در کجا به هدفتان دست پیدا خواهید کرد؟
- چه زمانی: چه زمانی میخواهید به هدفتان دست پیدا کنید؟
- کدام: چه شرایط یا محدودیتهایی پیش رویتان قرار دارند؟
- چرا: چرا میخواهید به این هدف دست پیدا کنید؟
مشخص بودن، موضوع مهمی است؛ چون وقتی به این نشانگرها (زمان، مکان و هدف) دست پیدا کنید، مطمئن خواهید شد که به هدفتان رسیدهاید.
M: قابل ارزیابی
اهداف قابل ارزیابی به وسیله زمان، مقدار و دیگر واحدهای مشخص تعریف میشوند؛ واحدهایی که اساساً میزان پیشرفت در کسب یک هدف را نشان میدهند.
اگر اهداف قابل ارزیابی داشته باشید، خیلی راحت میتوانید پیشرفتتان را از نقطه «الف» به «ب» بسنجید. در ضمن، اهداف قابل ارزیابی به شما کمک میکنند تا بدانید چه زمان در مسیر درست قرار داشتهاید و چه زمانی از آن مسیر خارج شدهاید. به طور کلی اهداف قابل ارزیابی به سؤالاتی مثل «چقدر»، «چه تعداد» یا «با چه سرعتی» جواب میدهند.
A: قابل دسترس
اهداف قابل دسترس از آنچه تصور میکنید، سختتر به دست میآیند. هرچند بهدستآوردن این اهداف، کار غیرممکنی نیست. آنها اغلب چالشبرانگیز و سرشار از موانع و مشکلات هستند. نکته کلیدی در بهوجودآوردن یک هدف قابل دسترس این است که نگاهی به زندگی خودتان بیندازید و هدفی تعیین کنید که کمی فراتر از حد تواناییتان به نظر برسد. در این صورت حتی اگر شکست هم بخورید، باز به نتیجه قابلتوجهی رسیدهاید.
R: مرتبط
اهداف مرتبط روی آن چه که واقعاً آرزویش را دارید، متمرکز میشوند. این اهداف، درست نقطه مقابل اهداف ناسازگار یا پراکنده قرار دارند و با هر چیزی که در زندگی مهم میدانید، هماهنگ هستند؛ از جمله موفقیت شغلی و احساس شادمانی به همراه کسانی که دوستشان دارید.
T: زمان بندی شده
اهداف زمان بندی شده موعد مقرر و مشخصی دارند. شما باید قبل از زمان به خصوصی به نتیجه دلخواهتان برسید، اهداف زمانبندی شده اهدافی چالشبرانگیز و اساسی هستند. زمان نهاییتان میتواند امروز یا چند هفته، ماه بعد یا سال بعد باشد. نکته کلیدی بهوجودآوردن یک هدف زمانبندیشده این است که موعد مقرری مشخص کنید و با تلاش معکوس و عادت فزاینده به آن موعد پایبند باشید.
اهداف هوشمندانه واضح هستند و بهخوبی تعریف شدهاند. هیچ شکی در مورد نتیجهای که میخواهید به دست بیاورید، وجود ندارد. در موعد مقرر متوجه خواهید شد که آیا به هدف مشخصی دست پیدا کردهاید یا نه.
مثلاً در ادامه، اهداف هوشمندانهای در رابطه با هفت حیطه مهم زندگی که در قسمت قبل به آنها اشاره کردیم، ارائه شده است:
1. مسائل شغلی

«در دو ماه آینده و از طریق مراجعات، شبکهسازی و کمپینهای بازاریابی در شبکههای اجتماعی، پنج پروژه جدید طراحی وب به دست خواهم آورد.»
۲. خانوادگی:
«میخواهم رابطه مستحکمتری با خانوادهام برقرار کنم و برای این منظور میخواهم حداقل هر شش ماه یکبار، آنها را به سفر ببرم. این کار را میتوانم با اضافهکاری بیشتر و برنامهریزی برای سفرهای جذاب، عملی کنم.»
٣. ازدواج (یا رابطه عاشقانه):
«من سه چیز را که واقعاً در مورد شریک زندگیام دوست دارم، شناسایی میکنم و آخر هفته در موردشان با او حرف میزنم. این کار نیازمند این است که سهشنبه نیم ساعت وقت بگذارم و تمام خاطرات خوشی را که با هم داشتیم، برای خودم یادآوری کنم.»
۴. رشد و توسعه معنوی و شخصی:
«هر روز پنج دقیقه وقت میگذارم و از تمام جوانب خوب زندگیام قدردانی میکنم. برای ماندگار شدن این عادت، هر روز قبل از ناهار قدردانی میکنم تا مسائل مهم زندگیام یادم باشد.»
۵. تفریح/ روابط اجتماعی:
«هر هفته سه ساعت را برای یادگیری و تمرین نقاشی آبرنگ میگذارم. این کار را میتوانم با حذف عادتهای غیرضروری، مثل تماشای تلویزیون انجام دهم.»
۶. مدیریت زندگی:
«ده درصد از هر دریافتیام را برمیدارم و در حساب پس اندازم میگذارم.»
۷. سلامتی و تناسباندام:
«از سی و یک دسامبر، حداقل سه روز در هفته نیم ساعت ورزش میکنم.»
امیدواریم این هفت مثال ایدهای کلی در مورد هدفگذاری هوشمندانه و بهدستآوردن یک زندگی متعادل به شما داده باشند. حالا بیایید به فرایندی ششمرحلهای بپردازیم که به عملی شدن این اطلاعات کمک میکند.
فرایندی ششمرحلهای
مرحله یک: مسائلی را که برایتان اهمیت دارد، شناسایی کنید
نکته کلیدی بهدستآوردن اهداف معنادار این نیست که روی تمام حیطههای زندگیتان متمرکز شوید. یک دلیل ساده در پس این مسئله وجود دارد: اگر میخواهید معنایی در کاری که انجام میدهید، پیدا کنید و اگر لیست بلند بالایی از اهداف داشته باشید، خیلی زود خسته و کلافه خواهید شد. بله، مهم است که در مورد آینده فکر کنید، ولی این هم مهم است که وقتی برای زندگی در زمان حال هم داشته باشید.
ما توصیه میکنیم روی سه یا چهار حیطه از زندگیتان تمرکز کنید. میتوانید نگاهی به هفت حیطه مهم زندگی که پیشتر در موردشان صحبت کردیم، بیندازید و ببینید که در حال حاضر کدام حیطهها برایتان اهمیت بیشتری دارند. از این نقطه شروع کنید و اهدافی بچینید که هم نتیجهای چالشبرانگیز داشته باشند و هم هیجانانگیز باشند.
مرحله دو: روی اهداف سهماهه متمرکز شوید

تجربه استیو این بوده است که اهداف بلندمدت مدام دستخوش تغییرات میشوند. چیزی که امروز ضروری به نظر میرسد، در ماه بعد، اغلب مهم نیست؛ بنابراین استراتژی مناسب او این است که اولویتهای مهم زندگیاش را انتخاب کند و آنها را به اهداف سهماهه تقسیم کند.
چرا باید روی اهداف سهماهه متمرکز شوید؟
چون زندگی سرعت زیادی دارد و همیشه در حال تغییر است. برای اینکه بتوانید با تمام این تغییرات کنار بیایید، اغلب بهتر است اهداف کوتاه مدتی داشته باشید؛ چون به حفظ تلاش مداوم و سطح بالای انگیزه کمک میکند.
در ضمن، استیو این را هم تجربه کرده است که اهداف طولانیمدت (بیش از ششماهه) اغلب باعث کم شدن انگیزه میشوند. وقتی میدانید نتیجه مدنظرتان ماهها با شما فاصله دارد، خیلی ساده اقدام مداوم را به تعویق میاندازید. اهدافتان را به تعویق میاندازید و به خودتان قول میدهید هفته دیگر به آنها رسیدگی میکنید. کمی بعد متوجه میشوید یک سال گذشته و هیچچیز به دست نیاوردهاید.
پس برای ساده نگهداشتن این کار توصیه میکنیم همینالان سه یا چهار حیطه زندگیتان را که اهمیت خیلی زیادی برایتان دارند، شناسایی کنید و بعد، هدفی خاص و هوشمند و با بازه زمانی سهماهه برای هرکدام از آنها تعیین کنید.
مرحله سه: از بررسی هفتگی غافل نشوید تا برنامه منظمی داشته باشید
با دهها وظیفه دیگری که دارید، کارکردن مداوم برای کسب اهداف، همیشه کار آسانی نیست. خوشبختانه راهحل سادهای برای این مشکل وجود دارد؛ برنامهای برای بررسی هفتگی، تدارک ببینید تا برنامه عمل روزانهای برای هفت روز آیندهتان بنویسید.
بررسی هفتگی، مفهوم فوقالعادهای است که «دیوید آلن» در کتاب «همه کارها را انجام بده» آن را یاد داده است. فرایند سادهای است. یکبار در هفته استیو روزهای یکشنبه را ترجیح میدهد به هفت روز آیندهتان نگاهی بیندازید و برای فعالیتها پروژههایی که باید انجام دهید، برنامهریزی کنید.
میتوانید این کار را فقط با سه مرحله ساده انجام دهید:
1.به سه سؤال جواب دهید:
بهخوبی در مورد هفت روز آینده فکر کنید و به این سه سؤال جواب دهید:
- وظایف شخصی من چیست؟
- کدام پروژهها برایم در اولویت هستند؟
- چقدر زمان دارم؟
جوابهای شما به این سؤالات خیلی مهم هستند؛ چون این جوابها مقدار زمانی را تعیین میکنند که باید برای هرکدام از اهداف هفتروزهتان بگذارید.
۲. وظایف کاریتان را برنامهریزی کنید.
بعدازاین که به آن سه سؤال جواب دادید، نقشه هفت روز آیندهتان را بیاورید روی کاغذ، سادهترین روش برای انجامش این است که نگاهی به لیست مربوط به هرکدام از اهداف بیندازید و زمانی برای پیگیری مهمترین فعالیتهایتان تعیین کنید.
٣. ایدههایی را که به دست آوردید، بررسی کنید.
اگر شما هم مثل بری و استیو باشید، پس احتمالاً هر هفته ایدههای خوب ولی زیادی در مورد هدفهایی که دارید، به ذهنتان میرسد. سؤال اینجاست که چطور باید پیگیریشان کنید؟ توصیه من این است که این ایدهها را بررسی کنید و یکی از این دو گزینه را انتخاب کنید:
۱) به سرعت دست به کار شوید یا
۲) زمانی برای پیگیری آنها تعیین کنید. این کار را به این شکل انجام دهید:
اگر ایدهای قابلاجرا دارید … آنوقت برنامهای گامبهگام برای چگونگی اجرایش بنویسید. فقط کافی است مجموعه کارهایی را که باید در مورد این ایده انجام دهید، بنویسید و بعد، آنها را در هفته پیشرو بگنجانید.
اگر ایدهای غیر قابل اجرا دارید … آن وقت ایده تان را در پوشه آرشیو ماهانه بگذارید و هر ماه بازبینی اش کنید. اگر این کار را با تمام ایده هایتان انجام دهید، پی گیری شان در زمان مناسب را فراموش نخواهید کرد.
بررسی هفتگی، بخش مهمی از فرایند رسیدن به اهداف است. وقتی برای هر هفته برنامهای داشته باشید، ضرورتی به وجود میآورید که احتمال پیگیری هر هدف را بالا میبرد. در ضمن، بررسی هفتگی کمکتان میکند تا برنامهای بنویسید که شامل همه فعالیتهای روزانه میشود.
مرحله چهار: برای رسیدن به اهدافتان دست به کار شوید

غیرممکن است که بدون اقدام کردن بتوانید به هدف برسید. در واقع ترفندی که شما را به آن چه که میخواهید میرساند، این است که زمان هفتگیتان را به شکلی تنظیم کنید که فقط و فقط به اهدافتان اختصاص داده شده باشد. به همین خاطر است که این اقدامات را توصیه میکنیم:
هدفتان را به یک پروژه تبدیل کنید:
آسانترین راه برای انجام این کار این است که نیمنگاهی به موعد مقرر داشته باشید و کارها را برعکس انجام دهید. تصور کنید به این هدف رسیدهاید. مراحل دقیقی که برای رسیدن به آن نقطه انجام دادهاید، چه مراحلی هستند؟ وقتی اقدامات لازم را شناسایی کنید، میتوانید آنها را به یک لیست ساده و گامبهگام تبدیل کنید.
زمانی را برای کارکردن روی اهدافتان بگذارید:
مدت زمانی که برای هرکدام از تلاشهایتان صرف میکنید به آن زمانی بستگی دارد که برای هر فعالیت احتیاج است. شاید بعضی کارها فقط به چند دقیقه کار هفتگی احتیاج داشته باشند، درحالیکه بعضی دیگر ساعتها کار روزانه بخواهند (به همین خاطر است که باید به تعهد زمانی هرکدام از اهداف پایبند باشید). بررسی کنید و ببینید برای هر کار به چه مدت زمانی احتیاج دارید و بعد، برنامه زمانی هفتگی برایش تدارک ببینید.
اهدافتان را به کارهای اولویتبندی شده تبدیل کنید:
همه ما برنامههای شلوغی داریم و حتی فعالیتهایمان بعضی وقتها با هم تداخل پیدا میکنند. راهحل این کار چیست؟ روزتان را با کارکردن روی اهدافتان شروع کنید یا هر زمان دیگری که بیشترین حوصله و انرژی را داشتید، مشغول این کار شوید.
برای انجام کارهای فرعی وقت بگذارید:
خیلیها غرق انجام کارهایی میشوند که مهماند؛ ولی ضرورتی در آن لحظه ندارند. راهحل سریع برای این کار این است که زمان مناسبی را در هفته برای انجام کارهای فرعیتان بگذارید.
ابزاری که استیو برای این کارهای فرعی به کار میبرد، برنامه ToDoist است. هر بار که او هدفی سه ماهه برای خودش ترتیب میدهد، آن را بهعنوان پروژهای در برنامه ToDoist ثبت میکند و بعد، تمام کارهای فرعی را هم که برای رسیدن به این هدف لازم است، در این برنامه اضافه میکند. در نهایت فعالیتهای مشخصی را در تقویم هفتگیاش ثبت میکند.
مرحله پنج: اهدافتان را بازبینی کنید

کلید کسب هر چیزی در زندگی این است که در کارتان تداوم داشته باشید. به همین خاطر است که باید «پروژه هدف»تان را مرتب بازبینی کنید و مطمئن شوید که به تمام مراحل مهم آن دست پیدا میکنید. توصیه ما این است که برای هر مرحله از فرایند، معیاری مشخص به وجود آورید و از برنامه بررسی هفتگی استفاده کنید تا مطمئن شوید در مسیر درستی قرار دارید.
تخصیص زمان به بررسی روزانه، مرحلهای کلیدی است برای دست پیداکردن به هر هدفی. مهم نیست چقدر مشغله دارید؛ اگر اهدافتان را هر روز بررسی نکنید، احتمال موفقیت کمتری خواهید داشت.
واقعیت این است که بعضی وقتها زندگی، موانعی را در مسیر رسیدن به اهداف بلندمدت شما قرار میدهد. این چالشها اغلب مواقع، ناامیدکننده هستند و باعث میشوند هیجانتان برای رسیدن به هدفی که در نظر دارید، کم شود. توصیه ما ساده است: حداقل دو یا سه بار در روز اهدافتان را یادآوری کنید. اینجوری میتوانید آنها را مدنظر قرار دهید و به خودتان یادآوری کنید چرا دارید هر روز کار به خصوصی انجام میدهید.
مرحله شش: اهداف سهماههتان را ارزیابی کنید
هر روز برای رسیدن به اهدافتان سختکار میکنید. حتی اهدافتان را هفتگی و روزانه بررسی میکنید. پس مشکل چیست؟ بعضیها هیچوقت قدمی رو به عقب برنمیدارند و «دلیل» اهداف خود را درک نمیکنند. در واقع، مردم، هدفشان را بررسی نمیکنند تا ببینید آیا اصلاً ارزش دنبالکردن دارد یا نه. به همین خاطر، ضروری است که هر سه ماه، اهدافتان را ارزیابی کنید و مطمئن شوید با هدف کلی زندگیتان همسو هستند یا نه. بعد، بر اساس آن چه یاد گرفتهاید، اهداف جدیدی تعیین کنید.
میتوان این ارزیابی را با جواب دادن به تعدادی سؤال انجام داد:
- آیا نتیجه دلخواهم را به دست آوردهام؟
- استراتژیهای موفق و ناموفق کدامها بودهاند؟
- آیا صددرصد تلاشم را برای به دست آوردن این اهداف گذاشتهام؟ اگرنه، چرا؟
- آیا نتایجی که به دست آوردهام، با میزان تلاشم همخوانی دارد؟
- آیا برای سه ماه بعد هم باید هدفی مشابه داشته باشم؟
- کدام اهداف را باید حذف کنم یا تغییر دهم؟
- آیا چیز جدیدی وجود دارد که باید امتحانش کنم؟
هرچند، ساعاتی طول میکشد تا این ارزیابی را انجام دهید، باید هر سه ماه، وقتی برای این کار قائل شوید. این ارزیابی سپر محافظ شماست که اجازه نمیدهد برای اهدافی که با برنامههای بلندمدتتان همسو نیستند، وقتتان را هدر دهید.
خب این مقدمه کوتاهی بود بر ارزش هدفگذاری هوشمند. حالا بهترین روش برای مطمئن شدن از اینکه دارید اهدافی را تعیین میکنید که واقعاً میخواهیدشان این است که آنها را با اشتیاقی درونی پیوند دهید. در استراتژی بعد (که آخرین استراتژی هم هست) به شما نشان میدهیم که چگونه این کار را انجام دهید.
استراتژی شماره چهار: اهدافتان را به علاقهتان ربط دهید

خیلیها زندگیهایی سرشار از ناامیدی دارند. در حالی از خواب بیدار میشوند که کمی احساس ترس، اضطراب و ناراحتی میکنند. در محل کار، احساس بیمصرف بودن، تحسین نشدن و کلافه بودن میکنند و وقتی به خانه برمیگردند، هم از نظر جسمی و هم روحی خستهاند و فقط آنقدر انرژی دارند که کمی به بچهها برسند، غذایی درست کنند و بعد، خود را ول کنند روی کاناپه و ساعاتی را به تماشای تلویزیون بگذرانند و دوباره فردا صبح از خواب برمیخیزند و روز از نو، روزی از نو.
حتی اگر دقیقاً چنین وضعیتی نداشته باشید، مطمئنیم تا حدودی اینطور هستید. همه ما بعضی وقتها دچار این چرخه باطل میشویم. چیزهایی کمتر از رؤیاهایمان را قبول میکنیم. شغلی را ادامه میدهیم که انگیزهای به ما نمیدهد و خوشحالمان نمیکند. همه این وحشت و نگرانیها به آشفتگی ذهنی و حواسپرتی منجر خواهند شد.
زندگی، ما را در خود غرق میکند و قبل از آن که حتی متوجه شویم، آنقدر پایین رفتهایم که دیگر یادمان نمیآید چه کسی هستیم و چه چیزهایی برای زندگیمان میخواستیم. وقتی به این موضوع پی ببریم، همزمان، وظایف و مسئولیتهایی به دوش داریم که مزید بر علت میشوند و ما را در همان وضعیت نگه میدارند؛ حتی اگر از آن وضعیت متنفر باشیم.
هرچند شعار «علاقهات را پیدا کن» شبیه یکی از آن نقلقولهای همیشگی فیسبوک یا اینستاگرام به نظر میرسد، بازهم ارتباط دادن کارهای روزمرهتان به اهدافی که واقعاً برایتان مهم هستند، اهمیتی خارقالعاده دارد.
واقعیت چیست؟
واقعیت این است که اگر از شغلتان راضی نباشید، ممکن است روی سلامت ذهنیتان اثر بگذارد. به این فکر کنید که یک رئیس بد، شغلی که از آن متنفرید یا تغییر سمتی که حسرتش را میخورید، چقدر انرژی منفی به ذهنتان وارد میکند. ما بخش زیادی از عمرمان را به کار اختصاص میدهیم؛ بنابراین تصمیمی که در مورد شغلتان میگیرید، میتواند شاد یا غمگینتان کند.
اگر شغلی را پیدا کنید که دوستش دارید، نهتنها ذهنتان را از افکار ناراحتکننده دور کردهاید که در تمام حیطههای زندگیتان انرژی بیشتری پیدا میکنید.
خب این «علاقهات را پیدا کن» یعنی چه؟
فکر میکنیم این جمله را میشود با چند مثال معنی کرد:
- اغلب روزها، وقتی از خواب بلند میشوید، در مورد آن چه آن روز در پیش دارید، احساس شور و شوق و شادی میکنید.
- احساس میکنید جای درستی هستید و کاری را در زندگی شخصی و حرفهایتان انجام میدهید که احساس اصالت به شما میبخشد.
- افراد جذابی را در زندگی و محل کار بهسوی خودتان جذب میکنید که افکاری مثل خودتان دارند.
- در مورد کاری که انجام میدهید، احساس اعتمادبهنفس و قدرت میکنید، چون آن کار، عالی و متناسب با شماست.
- هدف و معنایی عمیقتر را تجربه میکنید یا حداقل، احساس رضایت کلی بیشتری دارید.
- زندگیتان بهطورکلی بهتر است و روابط شادمانهتری دارید؛ چون احساس رضایت، همخوانی و تمرکز بیشتری میکنید.
پیداکردن علاقه خود و تبدیل کردنش به بخشی از زندگی چیزی نیست که یکشبه به دست آید، یا از طریق وصل کردن نقطههای شمارهدار به همدیگر به آن دست پیدا کنید. مثل دنبالکردن یک دستور غذا یا تعویض روغن ماشینتان نیست. درک این موضوع به فعالیتها و آزمایشهای مختلفی احتیاج دارد. در واقع، بری، این فرایند را در دوره آموزشی آنلاینش به نام «مسیری بهسوی اشتیاق» و در کتابش با عنوان «پروژهٔ ۵۲ هفتهای اشتیاق زندگی» آموزش میدهد.
هرکسی که دارد این کتاب را میخواند، منحصر به فرد است. همه ما شخصیت، استعداد، رویا و وظایف متفاوتی در زندگی داریم. چیزی که شما بهعنوان علاقهتان مشخص میکنید، ممکن است با آن چه دیگران به آن علاقه دارند، فرق داشته باشد.
تمرین چهارده مرحلهای
مرحله یک: نگرشی را روی کاغذ بیاورید

با استفاده از ارزشها و اولویتهایتان بهعنوان راهنما، آن چه را که در هر حیطه از زندگیتان میخواهید، بنویسید؛ بهویژه در حیطه شغلی. شاید دقیقا ندانید چه چیزی را باید بنویسید، ولی می توانید از این نقطه شروع کنید که آن چه را نمیخواهید، توصیف کنید.
مثال
مثلاً وقتی پنج سال پیش، بری میخواست نگرشش در زندگی را بنویسد، چنین چیزی نوشت:
من در شهری جذاب، رو به رشد و زنده زندگی میکنم؛ جایی که میتوانم از طبیعت، هنر، فرهنگ، غذای خوب و افراد مشابه خودم لذت ببرم، شغلی دارم که عاشقش هستم و میتوانم با استفاده از مهارتهای تدریس و روابطعمومیام بهاضافه مهارت نگارش و خلاقیتم به مردم کمک کنم.
شغل انعطافپذیری دارم که به من آزادی لازم برای مسافرت و کارکردن از هرجایی را میدهد. درآمد من بیشتر میشود، ولی اجازه نمیدهم شغلم باعث بیتعادلی در زندگیام شود.
با مردی باهوش، خلاق، بامزه، مهربان و خوشاخلاق، رابطهای عاشقانه، محترم و حمایتکننده دارم. دوستان و خانوادهای نزدیک و حامی دارم که مرتب با آنها وقت میگذرانم. رابطهام با هرکدام از سه فرزند نوجوانم عالی است. به طور مرتب در طبیعت، وقت میگذرانم و چند بار در سال به جاهای جدید سفر میکنم. هرسال سعی میکنم فعال، پرانرژی و سالم بمانم و با آغوش باز پذیرای موقعیتها و شرایط جدید زندگیام باشم.
او میتواند صادقانه بگوید که با نقلمکان به شهری جدید، ساخت کسبوکاری آنلاین و مرتبط با پیشرفت شخصی و کمک به دیگران، رفتن به مسافرتهای جذاب و متعدد و رسیدگی به روابط شخصی، سلامتی و آزادیاش، این نگرش را به واقعیت تبدیل کرده است.
ما توصیه میکنیم آن چه را که میخواهید، بنویسید و بعد، در طول مسیر، هر بار که احساس کردید چیزی میخواهید یا نمیخواهید، مرورش کنید. در نهایت هم این نگرش را جایی نصب کنید که هر روز بتوانید آن را ببینید.
مرحله دو: زندگی فعلیتان را بازبینی کنید
اگر احساس میکنید بیش از حد روی چیزهایی که دوستشان ندارید، متمرکز میشوید، بهتر است نگاهی به زندگی فعلیتان بیندازید و ببینید چقدر از آن با نگرشی که در تمرین قبلی به دست آوردید، همخوانی دارد. میخواهید این چیزها را حفظ کنید و به خودتان یادآوری کنید که بخشی از نگرش شما از قبل برایتان پیشآمده است …
همینالان لیستی بنویسید از چیزهایی که در محل کار از آنها لذت میبرید یا احساس مثبتی برایتان دارند؛ این لیست میتواند شامل چیزهایی باشد مثل صندلی راحتی که رویش مینشینید یا مشتریای که واقعاً دوستش دارید. لیستی مشابه برای زندگی شخصیتان هم در نظر بگیرید و هر چیز خوبی را که در زندگی دارید، در آن بنویسید.
وقتی دنبال علاقه خود میگردید، تر و خشک را با هم نسوزانید. بعضی وقتها، زمانی که بیش از حد روی مسائل منفی زندگی تمرکز میکنیم، از چیزهای مثبت غافل میشویم.
مرحله سه: خودتان را کندوکاو کنید
شروع کنید به شناخت بیشتر خود، عوامل انگیزهبخش و نقاط قوتتان. میتوانید از بعضی تستهای شخصیتی آنلاین مثل این موارد استفاده کنید:
- تست The Myers Briggs Test
- تست The KeirseyTemperament Sorter
- یا تستهای ارزیابی توانایی مثل ۲۰۰
- StrengthsFinder یا Free online strengths test
هرچه در مورد تیپ شخصیتیتان اطلاع پیدا کنید، متوجه خواهید شد این اطلاعات در مورد خودتان باعث خودآگاهیای میشود که هم مایه آسایش است و هم روشنگر.
مرحله چهار: شروع کنید به خواندن

هر روز ده دقیقه را به مطالعه چیزهایی اختصاص دهید که به علایق یا ایدههایتان ربط دارند. ببینید بقیه چطور این علایق و ایدهها را به شغل تبدیل کردهاند. از هر چیزی که برایتان جالب یا مرتبط است، یادداشتبرداری کنید.
در ضمن به فکر این باشید که در دورههای آموزشی آنلاینی شرکت کنید تا اطلاعات و درک بیشتر و عمیقتری از آن چه که بهعنوان علاقهٔ احتمالیتان در نظر میگیرید، پیدا کنید.
مرحله پنج: جستوجویتان را محدود کنید
وقتی شروع به مطالعه و پژوهش میکنید، ممکن است یک یا دو گزینه شغلی پیدا کنید که به مذاقتان خوش بیاید. پژوهش کاملتری در مورد آن گزینهها انجام دهید تا دقیقاً متوجه شوید به چه نوع آموزش یا تحصیلاتی احتیاج دارید، چه کسانی قبلاً در این حیطه به موفقیت رسیدهاند، به چه درآمدی خواهید رسید و چقدر طول میکشد تا در آن حیطه تخصص پیدا کنید. سعی کنید تمام جاهای خالی را در مورد جزئیات لازم برای تحقق بخشیدن به آن علاقه و تبدیل آن به چارچوبی برای زندگیتان پر کنید.
مرحله شش: یک مشاور پیدا کنید
یکی دو نفر را پیدا کنید که مشغول انجامدادن کاری هستند که شما میخواهید انجام دهید؛ کسانی که آن کار را خوب انجام میدهند. به آنها دسترسی پیدا کنید. برایشان ایمیل بفرستید و بپرسید آیا میتوانید از توصیههایشان استفاده کنید یا نه. لیستی از سؤالاتی بنویسید که میخواهید بپرسید.
مرحله هفت: ایدهپردازی کنید و بنویسید
وقتی تحقیقاتتان به پایان رسید، به تمام مراحل احتمالی فکر کنید که باید برای رسیدن به علاقهتان طی کنید. لیستی طولانی از کارهایی که نیاز است، تهیه کنید، بعد، به عقب برگردید و لیست را اولویتبندی و مرتب کنید. هر کار را به مراحل کوچکتری تقسیم کنید.
مرحله هشت: اولین قدم را بردارید
کاری ملموس انجام دهید تا اولین قدم را بهسوی رسیدن به علاقهتان برداشته باشید. شاید این کار، نوشتن رزومهای مرتب، ثبتنام در کلاس آموزشی یا تماس گرفتن با یک شخص باشد. شاید صددرصد مطمئن نباشید که این اولین قدم، درست باشد، ولی باید این قدم را بردارید تا متوجه درستی یا نادرستیاش شوید. پس تاریخی بگذارید و انجامش دهید. اگر در این مرحله گیر کردید، به استراتژی قبلی، یعنی اهداف هوشمند سهماهه برگردید. توصیه میکنیم که جستوجوی شغلی معنادار را به پروژههای تبدیل کنید که بتوانید هر روز روی آن کار کنید.
مرحله نه: آزمودن را فراموش نکنید
یکی از بهترین روشهای مطمئن شدن از درستی علایقتان این است که آن را امتحان کنید. جای اینکه تعهدی کامل به یک شغل پیدا کنید یا کسبوکاری راهاندازی کنید، راهی پیدا کنید تا از طریق کارهای داوطلبانه، شغل نیمهوقت یا حتی دنبالکردن کسی به مدت چند روز، در مورد آن کار تجربه پیدا کنید. این آزمایش، بازخوردی واقعی به شما میدهد تا بتوانید در مورد واقعی بودن علاقهتان تصمیم بگیرید.
مرحله ده: دیگران را در نظر بگیرید
یادتان باشد که نزدیکانتان را هم در نظر بگیرید. احتمالاً با کمی مقاومت روبهرو خواهید شد. از قبل در مورد این احتمال و شیوهٔ رسیدگی به آن فکر کنید. هدف نهاییتان چیست؟ هدف نهایی آنها چیست؟ خطوط ارتباطی را باز نگه دارید.
مرحله یازده: پول پسانداز کنید

شروع کنید به کنارگذاشتن پول در حساب پساندازتان. احتمال دارد وقتی بخواهید کار جدیدی انجام دهید، به این پول احتیاج پیدا کنید. این پول میتواند برای آموزش یا ادامه تحصیل، شروع یک کسبوکار جدید یا حفظ ثبات مالیتان استفاده شود. کمکم در مورد روشهای دیگر کسب پول هم فکر کنید. حتی اگر میخواهید شغل تماموقت فعلیتان را با شغل تماموقت دیگری عوض کنید، بازهم بهتر است برنامه پشتیبان داشته باشید.
مرحله دوازده: برای درآمدتان برنامهریزی کنید
حداقل درآمد سالانه مورد قبولتان را مشخص کنید. برای این کار باید بدانید چه مخارجی دارید، از چه هزینههایی میتوانید کم کنید (و مایلید که این کار را بکنید) و تا چه زمانی میتوانید با این سطح درآمد زندگی کنید. قطعاً نمیخواهید بدهکار شوید، پس رقم واقعگرایانهای در نظر بگیرید که بتوانید با آن، سبک زندگی سادهای را حفظ کنید.
یکی از ابزارهای فوقالعاده برای بررسی مخارج و کنترل کلی امور مالیتان، برنامه the Mint app است. در این برنامه میتوانید اطلاعات صورتحسابها، بدهیهای فعلی و حسابهای بانکیتان را وارد کنید تا تصویر کاملی از وضعیت اقتصادیتان به دست آورید. بعد، میتوانید با استفاده از این برنامه متوجه شوید بهصورت ماهانه به چه مقدار پول احتیاج دارید.
مرحله سیزده: شغل فعلیتان را در نظر بگیرید
مطمئن شوید چگونگی تغییر شغلتان را در بخشی از برنامه عملتان بگنجانید. آیا وقتی کار جدیدتان را شروع میکنید، به کار قبلیتان هم ادامه میدهید؟ چه زمانی و به چه شکل میخواهید در این مورد با کارفرمایتان صحبت کنید؟ حواستان باشد که یادداشتی خوب بنویسید و همه چیز را به شکل حرفههای جلو ببرید تا روابطتان را حفظ کنید.
مرحله چهارده: انگیزهتان را در زمینه کارتان حفظ کنید
وقتی از شرایطی امنوامان به شرایطی ناشناخته کوچ میکنید، طبیعی است که کمی احساس ترس داشته باشید. فکرکردن، برنامهریزی، استرس داشتن و متعصبانه رفتار کردن کاری را جلو نمیبرند و باعث آشفتگی ذهنیتان میشوند.
این اقدام روزانه و متمرکز است که شما را جلو میبرد. اگر نمیدانید باید چهکار کنید، فقط دستبهکار شوید. یک گام کوچک در مسیر رؤیاهایتان بردارید.
یکی از نتایج مثبت این تمرین چهارده مرحلهای این است که بهمحض در دست گرفتن کنترل زندگی و حرکت در راستای کسب چیزی معنادارتر، هدفی را در زندگیتان احساس میکنید. در واقع، همین تلاش در راستای علاقهتان بعضی وقتها بهاندازه نتیجه آن لذتبخش است.
«گرگ جانسون»، نویسنده کتاب «زندگی هدفداری داشته باشید: دستورالعملی برای ایجاد زندگی موفق و چشمگیر» میگوید:
«روی مسیر متمرکز شوید، نه مقصد. لذت در به پایان رساندن کارها نیست، در انجام آنهاست.»
بخش زیادی از استرس ذهنی و تفکر منفی ما بهخاطر اطمینان نداشتن و خارج شدن کنترل زندگی از دستانمان است. وقتی دستبهکار شوید و سعی کنید علاقهتان را پیدا کنید، ذهنی شفاف و شفافتر و آرامش ذهنی بیشتری به دست خواهید آورد. خب تا این مرحله تعدادی استراتژی یاد گرفتهاید که میتوانید برای غلبه بر الگوهای منفی فکری و کم کردن اثر مسئولیتهای بیاهمیت زندگی، از آنها استفاده کنید. در بخش بعدی در مورد تأثیر منفیای صحبت میکنیم که بعضی روابط روی سلامت ذهنیتان میگذارند و به شما میگوییم که باید چهکار کنید.
منبع:
کتاب پاکسازی ذهن برای موفق شدن در زندگی
نویسنده: بری داونپرت
مترجم: شادی حسنپور
گردآوری:
حسین شکرگزار
غیاثالدین مشایی