طرز فکر رشد یا ثابت؟

طرز فکر رشد یا ثابت؟
5
(2)

طرز فکر رشد یا ثابت؟

 هنگامی که محقق جوانی بودم و به تازگی شروع به فعالیت کرده بودم ، اتفاقی افتاد که زندگی مرا تغییر داد. درک این موضوع که چگونه افراد با شکست برخورد می کنند ذهنم را به خود مشغول کرده بود و تصمیم گرفتم با تماشای چگونگی دست و پنجه نرم کردن دانش آموزان با مشکلات سخت ، آن را مورد مطالعه قرار دهم. بنابراین بچه ها را یکی یکی به اتاقی در مدرسه شان آوردم ، کاری کردم که احساس راحتی داشته باشند و سپس یک سری پازل به آنها دادم تا حل کنند. اولین پازل ها نسبتاً آسان بودند ، اما بعدی ها سخت بودند. همان طور که دانش‌آموزان غر زدند ، عرق کردند و به شدت تلاش کردند ، راهکارهای آنها را تماشا کردم و آنچه را که فکر و احساس کردند ، مورد بررسی قرار دادم.

پازل

 انتظار داشتم در میان کودکان ، تفاوت هایی در چگونگی برخورد با مشکلات باشد ، اما چیزی دیدم که هرگز انتظار آن را نداشتم. در مواجهه با پازل های سخت ، پسر ده ساله ای صندلی اش را جلو کشید ، دستهایش را به هم مالید ، لب و لوچه اش را لیسید و فریاد زد: “من عاشق چالشم!” یکی دیگر در حالی که به سختی مشغول پازلها بود ، با خوشحالی نگاه کرد و با اقتدار گفت: “می دانید ، امیدوار بودم این آموزنده باشه!”

 متعجب شدم. آنها چه اشتباهی می کردند؟ همیشه فکر می کردم که شما یا می توانید شکست را مدیریت کنید یا از عهده اش بر نمی آیید! هرگز فکر نمی کردم کسی شکست را دوست داشته باشد. آیا آنها ، کودکان عجیب و غریبی بودند یا از چیزی آگاه بودند؟

 همه مردم الگویی دارند ، الگویی که در لحظات بحرانی زندگی ، راه را به آنها نشان داده است. این کودکان الگوهای من بودند. آنها آشکارا چیزی می دانستند که من از آن مطلع نبودم و مصمم شدم که باید از آن سر در بیاورم تا نوع طرز فکری را که می تواند شکست را به یک موهبت تبدیل کند ، درک کنم. آنها چه می دانستند؟

الگو
همه مردم الگویی دارند ، الگویی که در لحظات بحرانی زندگی ، راه را به آنها نشان داده است.

 آنها می دانستند که ویژگی های انسان ، مانند مهارت های فکری از طریق تلاش قابل پرورش یافتن است و این چیزی بود که انجام می دادند ، یعنی باهوش تر می شدند. نه تنها با شکست دل سرد نمی‌شدند ، بلکه حتی فکر نمی کردند که در حال شکست خوردن هستند. آنها فکر می کردند که در حال یادگیری هستند.

 از طرف دیگر ، گمان می کردم که ویژگی‌های انسان تغییر ناپذیرند. شما یا باهوش هستید یا نیستید و شکست یعنی اینکه باهوش نبوده‌اید. به همین سادگی! اگر بتوانید به سمت موفقیت بروید و از شکست (به هر قیمتی) اجتناب کنید ، می توانید باهوش باقی بمانید. مبارزات ، اشتباهات و پشتکار ، غیر ضروری و بی اهمیت بودند.

 اینکه آیا ویژگی های انسان چیزی است که می تواند پرورش داده شود یا غیر قابل تغییر است ، موضوعی قدیمی است اما معنای این باورها برای شما ، موضوع جدیدی است: پیامدهای ناشی از این تفکر که هوش یا شخصیتتان چیزی است که می توانید آنها را توسعه دهید ، در مقابل این که آنها صفات ریشه‌دار و ثابتی هستند ، چیست؟ بیایید در ابتدا به بحث قدیمی و به شدت جنجالی درباره طبیعت و فطرت انسان نگاهی بیندازیم و سپس به این سوال برگردیم که این باورها چه مفهومی برای شما دارند.

 چرا مردم متفاوتند؟

 چرا مردم متفاوتند؟

 از ابتدای تاریخ بشر ، افراد به طور متفاوتی فکر کرده‌اند ، به‌طور متفاوتی عمل کرده‌اند و متفاوت از یکدیگر زندگی کرده‌اند. قطعاً کسی این سوال را پرسیده بود که چرا افراد متفاوت هستند. چرا برخی از افراد باهوش تر یا با اخلاق ترند؟ و آیا چیزی وجود دارد که آنها را برای همیشه متفاوت می کند؟ در این زمینه کارشناسان به دو گروه با نظریه های متفاوت تقسیم شدند. برخی ادعا کردند که یک اساس فیزیکی قوی برای این تفاوت ها وجود دارد که آنها را اجتناب ناپذیر و تغییر ناپذیر می کند. در طول اعصار ، منظور از این به اصطلاح تفاوت های فیزیکی ، برجستگی روی جمجمه ، اندازه و شکل آن (جمجمه شناسی) بوده و امروز ، منظور از آن ژن است.

آلفرد بینه
آلفرد بینه ، مخترع آزمون IQ

 گروه دوم کارشناسان ، تفاوت های شدید در پس زمینه ، تجربه ، آموزش یا شیوه‌های یادگیری افراد را منشاء این تفاوت ها می دانستند. شاید از دانستن این موضوع تعجب کنید که قهرمان بزرگ این دیدگاه آلفرد بینه ، مخترع آزمون IQ بود. آیا آزمون IQ به طور مختصر به معنای هوش تغییرناپذیر کودکان نبود؟ در واقع نه. بینه ، مردی فرانسوی بود که در اوایل قرن بیستم در پاریس کار می‌کرد و این تست را طراحی کرد تا کودکانی را شناسایی کند که سیستم آموزشی مدارس عمومی پاریس برایشان مفید نبود. بدین صورت برنامه‌های آموزشی جدیدی می‌توانست طراحی شود که این دانش آموزان را به مسیر پیشرفت بازگرداند. بینه بدون انکار تفاوتهای فردی در هوش کودکان ، معتقد بود که آموزش و تمرین می‌تواند تغییرات اساسی در هوش به ارمغان آورد. او در یکی از کتابهای مهم مش با نام “ایده های مدرن در مورد کودکان” ، که در آن خلاصه کارش در مورد صدها کودکی که با مشکلات یادگیری دست به گریبان بودند را بیان کرده ، می‌گوید:

 چند تن از فلاسفه مدرن… ادعا می کنند که هوش هر فرد مقدار ثابتی است ، مقداری که نمی تواند افزایش یابد. باید به این بدبینی وحشیانه اعتراض کرده و واکنش نشان دهیم. ما با تمرین ، آموزش و مهمتر از همه ، روش ، موفق به افزایش توجه ، حافظه و قضاوتمان می شویم و به معنای واقعی کلمه به فرد باهوش تری نسبت به قبل تبدیل می شویم.

هوش

 حق با کیست؟ امروزه اکثر کارشناسان معتقدند که این یک شرایط “یا… یا…” یعنی انتخاب بین دو چیز و صرفاً طبیعت یا تربیت ، ژن یا محیط نیست. به این مفهوم که یک بده بستان دائمی میان این دو وجود دارد. در واقع ، همانطور که گیلبرت گوتلیب ، عصب شناس برجسته بیان می کند ، نه تنها ژن ها و محیط در رشد ما با یکدیگر همکاری دارند ، بلکه ژنها نیازمند ورودی‌های از محیط هستند تا به درستی کار کنند. در عین حال ، دانشمندان دارند متوجه می‌شوند که افراد از ظرفیت یادگیری مادام العمر و رشد مغزی بیشتری نسبت به آنچه تاکنون فکر می‌کردند ، بهره مند هستند. البته ، هر فرد استعداد های ژنتیکی منحصر به فردی دارد. افراد ممکن است با سرشت های متفاوت و استعدادهای مختلف شروع کنند ، اما روشن است که تجربه ، آموزش و تلاش شخصی ، آنها را در ادامه راه به جلو می‌برد.

 رابرت اشتنبرگ ، استاد هوش امروزی ، درباره عامل عمده دستیابی مردم به تخصص می‌نویسد: “این یک توانایی ثابت قبلی نیست ، بلکه تعهد هدفمند است.” ایا همانطور که بینه بیان کرده است ، همیشه افرادی که به باهوش ترین نحوه شروع می کنند ، آنهایی نیستند که در آخر به بهترین نتایج دست می یابند.

 همه اینها چه مفهومی برای شما دارد؟ دو طرز فکر

نظرات تخصصی صاحب‌نظران درباره مسائل علمی ، یک مسئله است و درک چگونگی به کارگیری این دیدگاه ها در مورد خودتان ، مسئله‌ای دیگر! تحقیقات من در طی بیست سال نشان داده است که دیدگاهی که برای خودتان اتخاذ می کنید ، به شدت روی شیوه‌ای که زندگیتان را پیش می برید ، تاثیر می گذارد. تعیین می کند که آیا می توانید شخصی باشید که می خواهید و یا اینکه آیا به آن چیزهایی که سزاوار آن هستید ، دست خواهید یافت. چگونه این امر اتفاق می افتد؟ چطور یک باور ساده می تواند چنان قدرتی داشته باشد که روانشناسی و در نتیجه ، زندگی شما را دگرگون کند؟

باور داشتن به ویژگی‌های تغییرناپذیر ، یعنی طرز فکر ثابت ، فوریتی ایجاد می کند که خودتان را بارها و بارها اثبات کنید. اگر تنها مقدار معینی هوش ، شخصیت و شخصیت اخلاقی دارید ، خوب پس بهتر است ثابت کنید که مقدار زیادی از آنها را دارید. احساس کمبود در این اساسی ترین ویژگی ها ، نتیجه مطلوبی در بر نخواهد داشت.

طرز فکر ثابت
باور داشتن به ویژگی‌های تغییرناپذیر ، یعنی طرز فکر ثابت ، فوریتی ایجاد می کند که خودتان را بارها و بارها اثبات کنید.

 بعضی از ما با این طرز فکر از سنین کودکی آموزش دیده ایم. حتی در دوران کودکی ، من روی باهوش بودن متمرکز بودم ، اما طرز فکر ثابت ، واقعاً توسط خانم ویلسون ، معلم کلاس ششم ، به من القا شده بود. برخلاف آلفرد بینه ، او او معتقد بود که امتیاز بهره هوشی (IQ) افراد ، کل داستان زندگی آنها را می گوید. ما در کلاس به ترتیب IQ می نشستیم و تنها به دانش آموزانی که دارای بالاترین IQ بودند برای حمل پرچم و بقیه کارها اعتماد می شد. گذشته از دردهایی که او با قضاوت های خود بر می انگیخت ، طرز فکری ایجاد می‌کرد که در نتیجه آن ، همه افراد کلاس تنها یک هدف همیشگی داشتند ، اینکه باهوش به نظر بیایند ، نه احمق! چه کسی به یادگیری اهمیت می‌داد یا از آن لذت می برد وقتی که هربار که از ما امتحان می گرفت یا ما را برای درس جواب دادن صدا می کرد تمام وجود ما پر از احساس خطر می شد؟

 افراد بسیاری را با این هدف ، یعنی اثبات خودشان در کلاس درس ، در حرفه و در روابطشان دیده‌ام. هر وضعیتی تایید هوش ، شخصیت یا کراکتر آنها را به چالش می کشد. هر موقعیتی این گونه ارزیابی می شود: آیا موفق خواهم شد یا شکست خواهم خورد؟ آیا باهوش تر به نظر می رسند یا کند ذهن؟ آیا قبول خواهم شد یا نه؟ آیا احساس یک برنده را خواهم داشت یا یک بازنده؟ اما آیا برای جامعه ما هوش ، شخصیت و کاراکتر ارزشمند نیستند؟ آیا خواستن این صفات عادی نمی باشد؟

چالش
افراد بسیاری را با این هدف ، یعنی اثبات خودشان در کلاس درس ، در حرفه و در روابطشان دیده‌ام. هر وضعیتی تایید هوش ، شخصیت یا کراکتر آنها را به چالش می کشد.

بله اما…

 طرز فکر دیگری وجود دارد که در آن ، این ویژگی ها به مثابه دست اول شما در بازی پوکر نیستند که مجبور به بازی کردن با آن باشید و همواره تلاش کنید تا خودتان و دیگران را متقاعد سازید که شاه و بی بی و سرباز دارید ، در حالی که مخفیانه نگران یک جفت ورق ده دستتان هستید. در این طرز فکر ، دارایی های اولیه شما و یا همان دستی که در بازی پوکر دارید ، فقط نقطه شروع پیشرفته است. طرز فکر رشد بر اساس این باور است که می توانید ویژگی های اولیه خود را از طریق تلاش ، پرورش دهید. اگرچه افراد ممکن است در موارد زیادی ، مانند استعداد و مهارت های اولیه ، علایق یا خلق و خو و سرشت با یکدیگر تفاوت داشته باشند ، اما همه افراد می‌توانند از طریق ممارست و تجربه تغییر کرده و رشد کنند.

 آیا افرادی که این طرز فکر را دارند بر این باورند که هر کسی می تواند هر چه که دوست دارد باشد یا هر کسی با انگیزه یا آموزش مناسب می تواند انیشتین یا بتهوون شود؟ نه ، اما آنها بر این باورند که توانمندی واقعی افراد ، نامشخص است و پیش‌بینی آنچه که می‌توان با سالها عشق ، رنج و آموزش به دست آورد ، غیر ممکن است. آیا می دانید که داروین و تولستوی کودکان عادی محسوب می شدند. یا اینکه بن هوگان ، یکی از بزرگترین گلف‌بازان تمام دوران ، در کودکی کاملا دست و پا چلفتی و فاقد ظرافت بود؟ و اینکه سیدنی شرمن عکاس که تقریباً در همه لیست های مهم ترین هنرمندان قرن بیستم حضور داشته است ، در اولین دوره عکاسی خود مردود شد؟ اینکه به جرالدین پیج ، یکی از بزرگترین بازیگران زن ، توصیه شد که به دلیل نداشتن استعداد ، بازیگری را رها کند؟

اشتیاق به یادگیری
می توانید ببینید که چگونه این باور ، یعنی ایجاد خصوصیات محبوب و مورد علاقه ، موجب اشتیاق به یادگیری می شود.

 می توانید ببینید که چگونه این باور ، یعنی ایجاد خصوصیات محبوب و مورد علاقه ، موجب اشتیاق به یادگیری می شود. چرا هنگامی که می توانید بهتر شوید ، زمانتان را برای اثبات عالی بودن خود اتلاف می کنید؟ چرا به جای غلبه بر نقاط ضعف خود ، آنها را پنهان می‌کنید؟ چرا به جای اینکه در جستجوی دوست یا همسری باشید که فقط می تواند عزت نفس شما را تقویت کند ، به دنبال فردی نیستید تا شما را به چالش کشیده و موجب رشد شما شود؟ و چرا به دنبال چیزهایی هستید که آزمایش شده و درست می باشند و نه تجاربی که شما را رشد خواهند داد؟

 داشتن شور و اشتیاق برای رشد و پایبند ماندن به آن ، حتی (و یا به خصوص) هنگامی که اوضاع به خوبی پیش نمی رود ، مشخصه طرز فکر رشد است. این طرز فکری است که به افراد اجازه می دهد تا در طول برخی از بحرانی ترین زمان های زندگیشان رشد کنند.

 نگاهی به دو طرز فکر

دو طرز فکر

 برای اینکه به خوبی و با وضوح هرچه تمام تر احساس کنید که این دو طرز فکر چگونه عمل می کنند ، تصور کنید که فرد بالغ جوانی هستید که روز واقعاً بدی دارد:

 روزی به کلاسی می روید که واقعاً برایتان مهم است و آن را خیلی دوست دارید: استاد برگه های امتحان میان‌دوره‌ای را تصحیح کرده و به کلاس بر می گرداند. شما C مثبت گرفته اید. بسیار مایوس می شوید. عصر در راه بازگشت به خانه ، در می‌یابید که در پارکینگ جریمه شده اید. واقعاً ناامید می‌شوید ، با بهترین دوستتان برای بیان تجربه خود تماس می گیرید اما او هم به نوعی بی اعتنایی می کند. چه فکری می کنید؟ چه احساسی دارید؟ چه کار می کنید؟ وقتی این سوالات را از افرادی با طرز فکر ثابت پرسیدم ، این جواب آنها بود:

“احساس سرخوردگی می کردم” ، “فرد کاملاً بازنده هستم” ، “آدم ابلهی هستم” ، “بازنده هستم” ، “احساس بی ارزش بودن و احمق بودن می کنم و همه بهتر از من هستند” ، “به درد نخور هستم”.

شایستگی
آنها آنچه را که اتفاق افتاده است به عنوان معیار مستقیم شایستگی و ارزش خود می بینند.

 به عبارت دیگر ، آنها آنچه را که اتفاق افتاده است به عنوان معیار مستقیم شایستگی و ارزش خود می بینند. این چیزی است که آنها در مورد زندگی شان فکر می کنند : “زندگی ام رقت انگیز است” ، “زندگی ندارم” ، “هیچ کس مرا دوست ندارد” ، “جهان علیه من است” ، “بدبخت ترین فرد روی زمین هستم”.

 ببخشید ، آیا موضوع ، مرگ و نابودی بود یا فقط نمره ، برگه جریمه و تماس تلفنی بد؟

 آیا اینها تنها افرادی با عزت نفس پایین هستند؟ یا آدم های ذاتا بدبین؟ نه ، وقتی آنها با شکست مواجه نشده باشند ، درست به اندازه افراد با طرز فکر رشد ، احساس ارزشمندی ، خوش بینی ، باهوش بودن و جذاب بودن می کنند.

 پس چگونه برخورد می کنند؟ خودم را به زحمت نمی اندازم تا زمان و تلاش بسیار زیادی برای انجام هر چی صرف کنم. در رختخواب می مانم ، غذا می خورم ، اگر فرصتی گیر بیاورم سر کسی فریاد می زنم ، گریه می کنم ، چیزی را می شکنم ، چه کار دیگری می توان انجام داد؟

 کاری برای انجام دادن وجود دارد! می دانید ، زمانی که این داستان را نوشتم ، عمدا نمره C مثبت و نه F (نمره مردودی) انتخاب کردم ، این نمره میان دوره بود نه نهایی. این برگه جریمه پارکینگ بود و نه خرابی ماشین. این افراد مورد نوعی بی اعتنایی قرار گرفتند ، نه نادیده گرفته شدن آشکار. هیچ چیز غیر قابل برگشت یا فاجعه باری رخ نداده بود. با این حال طرز فکر ثابت با استفاده از این مواد اولیه ، احساس شکست و عکس مطلق ایجاد می کند.

 وقتی که به افرادی با طرز فکر رشد همین داستان مشابه را گفتم ، این چیزی بود که آنها گفتند ، آنها فکر می‌کردند:

طرز فکر رشد

“باید در کلاس سخت تر تلاش کنم ، زمانی که ماشین را پارک می کنم مراقب باشم و اگر دوستم روز بدی داشت به او توجه کنم”.

” این C مثبت به من می‌گوید که باید در کلاس بسیار بیشتر تلاش کنم ، اما هنوز بقیه ترم را برای بالا بردن نمره ام در اختیار دارم”.

نمونه‌های بسیار دیگری مثل این وجود دارد ،  فکر می‌کنم متوجه منظور من شده‌اید. اکنون ، آنها چگونه باید مقابل کنند؟ به طور مستقیم.

“برای آزمون بعدی کلاس ، باید بیشتر مطالعه کنم ، جریمه را پرداخت می‌کنم و دفعه بعد که با بهترین دوستم صحبت می کنم ، او را درک می کنم”.

“بررسی می کنم که چه اشتباهی در امتحان داشتم و تصمیم می‌گیرم که بهتر عمل کنم ، جریمه پارکینگ را پرداخت می کنم و با دوستم تماس می گیرم که بگویم دیروز ناراحت بودم”.

 ناراحت شدن بابت این قضایا لزوماً به معنای داشتن یکی از طرز فکرها نیست. چه کسی ناراحت نمی شود؟ چیزهایی مانند نمره پایین یا مورد بی اعتنایی قرار گرفتن توسط یک دوست یا کسی که دوستش دارید ، اتفاقات جالبی نیستند. با این حال ، آن دسته از افرادی که طرز فکر رشد داشتند خودشان را بر مبنای این اتفاقات توصیف نمی‌کردند و دچار ناامیدی مطلق نمی‌شدند و از تلاش کردن دست برنمی داشتند. اگرچه احساس اضطراب می کردند ، اما برای خطر کردن ، مقابله با چالش ها و سخت کوشی برای دستیابی به موفقیت آماده بودند.

 خوب ، چه خبر؟

 آیا این ایده جدیدی نیست؟ گفته ها و ضرب المثل های زیادی وجود دارد که بر اهمیت خطر کردن و قدرت پشتکار تاکید می کنند ، مانند “کسی که خطر نمی کند ، هیچ چیز به دست نمی آورد” ، “رم یک روز ساخته نشد” ، “اگر بار اول موفق نشدید دوباره و دوباره تلاش کنید”.

رم یک روز ساخته نشد
رم یک روز ساخته نشد.

 آنچه واقعاً شگفت انگیز است این است که افراد دارای طرز فکر ثابت ، با این جملات موافق نیستند. نظر آنها ، اینگونه است “اگر ریسک نکنید ، هیچ چیز از دست نمی دهید” ، “اگر ابتدای امر موفق نشدید ، احتمالاً توانایی آن را ندارید” ، “اگر رم در یک روز ساخته نشد ، شاید قرار نبوده که در یک روز ساخته شود”. به عبارت دیگر ، خطر کردن و تلاش ، دو موردی هستند که می‌توانند بی‌کفایتی شما را آشکار کنند و نشان می‌دهند که در حد آن کار نبوده اید.

 در واقع ، مشاهده اینکه تا چه حد افراد دارای طرز فکر ثابت به تلاش اعتقادی ندارند ، تکان دهنده است.

 مسئله دیگری که وجود دارد این است که تفکرات افراد در مورد تلاش و ریسک کردن ، از طرز فکر بنیادی تر آنها نشأت می گیرد ، البته منظور فقط این نیست که برخی افراد به طور اتفاقی ، ارزش به چالش کشیدن خود و اهمیت تلاش را درک کنند. تحقیقات ما نشان داده است که این امر به طور مستقیم از طرز فکر رشد ناشی می شود. هنگامی که طرز فکر رشد و تمرکز آن بر پیشرفت را به افراد آموزش می دهیم ، ایده های چالش و تلاش قابل درک می شوند. به طور مشابه ، منظور فقط این نیست که برخی از افراد به طور اتفاقی از چالش و تلاش متنفر می شوند. هنگامی که (به طور موقت) افراد را در طرز فکر ثابت و با تمرکز بر صفات ثابت قرار می دهیم ، آنها به سرعت از تلاش می ترسند و تلاش را بی ارزش تلقی می کنند.

اغلب کتاب‌هایی با عناوینی مانند ده راز موفق ترین افراد جهان را می بینیم که قفسه های کتاب فروشی ها را پر کرده اند و این کتاب ها ممکن است راهنمایی های بسیار مفیدی ارائه کنند ، اما معمولا لیستی از جملات بی ارتباط هستند ، مانند “ریسک پذیر باشید!” یا “خودت را باور کن!”

 در حالی که مشغول تحسین افرادی هستید که می توانند به این گونه باشند ، اما برایتان مشخص نیست که ارتباط آنها چیست یا اینکه چگونه شما هم می توانید به آن شیوه عمل کنید ، بنابراین برای چند روزی الهام می گیرید ، اما اساساً موفق ترین افراد جهان هنوز هم راز های خود را دارند.

الهام
برای چند روزی الهام می گیرید ، اما اساساً موفق ترین افراد جهان هنوز هم راز های خود را دارند.

 در عوض ، همانطور که شروع به درک طرز فکر ثابت یا رشد می کنید ، دقیقاً متوجه خواهید شد که چگونه یک چیز منجر به چیز دیگری می شود. چگونه اعتقاد به اینکه ویژگی ها ، غیر قابل تغییر هستند به مجموعه‌ای از افکار و اعمال منجر می شود و چگونه اعتقاد به اینکه ویژگی ها می توانند رشد و پرورش یابند ، مجموعه ای از افکار و اعمال متفاوت به بار می آورد و شما را به مسیر متفاوتی هدایت می‌کند. این چیزی است که ما روانشناسان ، آن را یک تجربه “آها” می نامیم (تجربه بینش یا کشف ناگهانی).

این امر آن تنها موقع آموزش طرز فکرها به افراد دیده‌ام ، بلکه همیشه نامه‌هایی از افرادی دریافت می‌کنم که مقالاتم را خوانده اند. آنها خودشان تصدیق می کنند که: “همان طور که مقاله شما را خواندم به معنای واقعی ، خودم را می دیدم که بارها و بارها می گفتم همه چیز به خود من مربوط می شود!” آنها ارتباطات را می دیدند: :مقاله شما کاملا مرا تحت تاثیر قرار داد. احساس کردم که راز جهان را کشف کرده ام!” آنها احساس می کنند که طرز فکر آنها تغییر جهت داده است: “قطعا می‌توانم بگویم که نوعی از انقلاب شخصی در تفکر من در حال اتفاق افتادن است و این احساس ، هیجان انگیز است”. آنها می‌توانند این تفکر جدید را در مورد خود و دیگران به کار ببندند: :مقاله شما باعث شد که برخوردم با کودکان را تغییر دهم و به آموزش از دیدگاه متفاوتی نگاه کنم” یا “فقط می خواستم به شما بگویم که تحقیقات برجسته تان چه اثراتی بر صدها نفر از دانشجویان در سطح شخصی و عملی داشته است”.

 بینش نسبت به خود: چه کسی دیدگاههای دقیقی از دارایی‌ها و محدودیت‌های خویش دارد؟

 بینش نسبت به خود

 خوب ، شاید افراد دارای طرز فکر رشد ، تصور نمی کنند که آنها انیشتین و بتهوون هستند ، اما آیا به احتمال زیاد ، دیدگاه های بهتری از توانایی هایشان ندارند و برای چیزهایی که قادر به انجام آن نیستند ، تلاش نمی کنند؟ در واقع ، مطالعات نشان می دهد که مردم در برآورد توانایی هایشان ، بسیار بد هستند. به تازگی اقدام به بررسی این موضوع کرده‌ایم که چه گروهی از افراد ، احتمال بیشتری دارد که این گونه باشند. متوجه شدیم مطمئناً ، افراد تا حد زیادی ، عملکرد و توانایی شان را اشتباه برآورد می کنند ، اما تقریبا تمامی این برآوردهای غلط مربوط به افرادی بود که طرز فکر ثابت داشتند. افرادی که طرز فکرش داشتند ، به طور شگفت آوری دقیق بودند.

توانایی های فعلی
اگر همانند افراد دارای طرز فکر رشد ، باور داشته باشید که می‌توانید خودتان را ارتقا دهید ، آن گاه پذیرای اطلاعات دقیقی در مورد توانایی های فعلی خود خواهید بود.

 هنگامی که درباره آن فکر می کنید ، معقولانه به نظر می رسد. اگر همانند افراد دارای طرز فکر رشد ، باور داشته باشید که می‌توانید خودتان را ارتقا دهید ، آن گاه پذیرای اطلاعات دقیقی در مورد توانایی های فعلی خود خواهید بود ، حتی اگر نا مطلوب باشند. به علاوه ، اگر به سمت یادگیری متمایل شوید ، همانطور که افراد با طرز فکر رشد اینگونه هستند ، به منظور یادگیری موثر ، به اطلاعات دقیقی در مورد توانایی های فعلی خود نیاز خواهید داشت. با این حال ، اگر همه چیز به معنای خبر خوب یا خبر بدی در مورد ویژگیهای ارزشمند شما باشد ، همان طوری که در خصوص افراد دارای طرز فکر ثابت اینچنین است ، تصویری که از توانایی هایتان دارید ، به ناچار دچار اعوجاج می‌شود (تصور شما از توانایی هایتان صحیح نخواهد بود). برخی از نتایج بزرگنمایی می شود ، بقیه غیر مهم جلوه داده می‌شوند و قبل از شناختن آنها ، خودتان را نخواهید شناخت.

 هاوارد گاردنر ، در کتاب ذهن های فوق العاده ، اینگونه نتیجه گیری می کند که استثنایی ترین افراد “دارای استعداد خاصی برای شناسایی نقاط قوت و ضعف خود هستند”. جالب است که به نظر می رسد ، افراد دارای طرز فکر رشد ، این استعداد را دارند.

 چه چیزی قرار است در آینده اتفاق بیفتد؟

آینده

 نکته دیگری که به نظر می‌رسد در مورد افراد استثنایی وجود دارد ، استعداد ویژه برای تبدیل شکست های زندگی به موفقیت های آینده است. محققان خلاقیت ، در این مورد هم نظر هستند. در یک نظرسنجی از ۱۴۳ محقق خلاقیت ، توافق گسترده‌ای در مورد عنصر شماره یک در دستاورد خلاقانه وجود داشت.

 و آن دقیقاً نوعی پشتکار و مقاومت بود که توسط طرز فکر رشد ایجاد می شود. ممکن است دوباره بپرسید ، چگونه یک باور می‌تواند به همه این موارد یعنی عشق به چالش ، اعتقاد به تلاش ، مقاومت در برابر موانع و موفقیت بیشتر و خلاق تر منجر شود؟ در مقالات بعدی ، دقیقاً می بینید که چگونه این اتفاق می افتد: چگونه طرز فکرها ، چیزی را که مردم برای آن تلاش می‌کنند و نگرش آنها نسبت به موفقیت را تغییر می‌دهند. چگونه آنها تعریف ، اهمیت و تأثیر شکست را تغییر می‌دهند و چگونه عمیق ترین معنای تلاش را تغییر می دهند. خواهید دید که چگونه این طرز فکرها در مدرسه ، ورزش ، محل کار و روابط نقش دارند. خواهید دید که از کجا نشأت می گیرند و چگونه می توان آنها را تغییر داد.

 طرز فکر خود را رشد دهید

 چه طرز فکری دارید؟ به این پرسش ها در مورد هوش جواب دهید ، هر یک از توضیحات را بخوانید و تصمیم بگیرید که با آنها ، عمدتاً موافقید یا مخالف:

 هوش ما امری بسیار پایه ای است که نمی توانید تغییرات زیادی در آن بدهید.

  1. می توانید چیزهای جدید یاد بگیرید ، اما واقعاً نمی توانید درجه باهوش بودن خود را تغییر دهید.
  2. مهم نیست که چقدر باهوش باشید ، همیشه می توانید آن را به مقدار قابل توجهی تغییر دهید.
  3. همیشه می توانید میزان هوش و خود را به میزان قابل ملاحظه‌ای تغییر دهید.

 سوالات ۱ و ۲ ، سوالات مربوط به طرز فکر ثابت است. سوالات ۳ و ۴ طرز فکر رشد را منعکس می کنند. شما با کدام طرز فکر بیشتر موافق هستید؟ می توانید ترکیبی از هر دو باشید ، اما اکثر مردم به سمت یکی از آنها متمایل هستند. هم چنین باورهایی در مورد توانایی های دیگر دارید. می‌توانید استعداد هنری ، توانایی های ورزشی یا مهارت تجارت را با “هوش” جایگزین کنید و آن را امتحان کنید.

رشد

 این تنها به توانایی های شما مربوط نمی شود ، بلکه به ویژگی‌های شخصی شما نیز مرتبط می‌شود. به این اظهارات درباره شخصیت نگاه کنید و تصمیم بگیرید که آیا با هر کدام از آنها بیشتر موافقید یا مخالف:

  1. شخصیت مشخصی دارید و کار زیادی برای تغییر آن می توان انجام داد.
  2. مهم نیست چه نوع شخصیتی دارید ، همیشه می توانید به طور قابل ‌ملاحظه‌ای تغییر کنید.
  3. می توانید کارها را به طور متفاوتی انجام دهید ، اما بخش مهمی از آن کسی که هستید ، واقعاً نمی تواند تغییر کند.
  4. همیشه می توانید چیزهای اساسی در مورد نوع شخصیت خود را تغییر دهید.

 در اینجا ، سوالات ۱ و ۳ ، پرسش های مربوط به طرز فکر ثابت و پرسش های ۲ و ۴ منعکس ‌کننده طرز فکر رشد هستند. با کدام یک بیشتر موافقید؟ آیا می تواند با طرز فکر شما در مورد هوشتان متفاوت باشد؟ بله ، می تواند این گونه باشد.

“طرز فکر هوش” زمانی مطرح می شود که شرایط ، توانایی ذهنی شما را درگیر می کنند. “طرز فکر شخصیت” شما در موقعیت هایی تاثیر می گذارد که مربوط به ویژگی های شخصی شما باشد. برای مثال تا چه اندازه قابل اعتماد ، یاری کننده ، دلسوز یا دارای مهارت‌های اجتماعی هستید. طرز فکر ثابت باعث می شود نگران باشید که چگونه مورد قضاوت قرار خواهید گرفت ، در عوض طرز فکر رشد باعث می شود به بهبود و پیشرفت اهمیت دهید. در اینجا برخی از شیوه های تفکر در مورد طرز فکرها ارائه شده است:

  • به افرادی فکر کنید که می‌دانید غرق در طرز فکر ثابت هستند. به این فکر کنید که چگونه آنها همواره در تلاش برای اثبات خود می باشند و اینکه تا چه اندازه نسبت به اشتباه و خطا کردن ، بیش از حد حساسیت نشان می دهند. آیا تا به حال با خودتان فکر کرده اید که چرا این گونه هستند؟ (آیا شما اینگونه هستید؟) اکنون می توانید دلیل آن را درک کنید.
  • به کسانی فکر کنید که می‌دانید در طرز فکر رشد مهارت دارند ، کسانی که درک می کنند که ویژگی های مهم را می توان پرورش داد. به شیوه های مقابله آنها با موانع فکر کنید. به کارهایی فکر کنید که برای ارتقای خود انجام می دهند. برخی از شیوه هایی که ممکن است برای تغییر یا توسعه خود دوست داشته باشید ، چیست؟

 بسیار خوب ، اکنون تصور کنید که تصمیم گرفته اید یک زبان جدید یاد بگیرید و در کلاسی ثبت نام کرده اید. چند جلسه از دوره شما می گذرد ، استاد شما را فرا می خواند و شروع به پرسیدن سوالاتی یکی پس از دیگری می کند.

 خود را در طرز فکر ثابت قرار دهید. توانایی شما در معرض خطر قرار دارد. آیا می‌توانید نگاه‌های همه را به خودتان احساس کنید؟ آیا می توانید چهره استاد را که در حال ارزیابی شما است ، ببینید؟ تنش را احساس کنید. چه چیزهای دیگری فکر کرده و احساس می کنید؟ حال ، خود را در طرز فکر رشد قرار دهید. شما تازه کار هستید ، به همین دلیل است که اینجا هستید. معلم ، منبعی برای یادگیری است. احساس کنید تنش ، شما را ترک می کند. احساس کنید ذهنتان باز می شود. پیام این است: می‌توانید طرز فکر خود را تغییر دهید.

منبع :

کتاب طرز فکر ، روانشناسی مدرن

نویسنده : کارول دوک

ترجمه : شهلا ثریاصفت

گردآوری :

حسین شکرگزار

غیاث الدین مشایی

میانگین امتیاز 5 / 5. تعداد آرا: 2

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *