چگونه بر باورهای محدود کننده خود غلبه کنیم
مقدمه
باورهای ما میتوانند مرزهای سالمی را برای رفتار مشکوک یا غیر اخلاقی ما ایجاد کنند. اما باورهای محدود کننده ما را از آنچه در زندگی میخواهیم بازمیدارند.
یک تمثیل قدیمی درباره بچه فیل وجود دارد که به یک حصار یا فنس بسته شده است. وقتی بچه فیل آن را میکشد و بارها این کار را انجام میدهد، نمیتواند حصار را بشکند یا طناب را پاره کند. در نهایت تسلیم میشود و با سرنوشت خود کنار میآید. بچه فیل گیرکرده است.
اما در نهایت، فیل بزرگ میشود و تبدیل به یک فیل عظیم و با پاهای غولپیکر و عاج بزرگ و خرطوم میشود و اگر بخواهد میتواند بهراحتی آن حصار را در هم شکسته و از آن دور شود. اما با این باور که حصار چیزی غیر قابل حرکت است، فیل بالغ همچنان به آن بسته میماند و به دروغ معتقد است که هرگز نمیتواند آن حصار را بشکند یا طناب را پاره کند.
فهرست مطالب
- چیستی باورهای محدود کننده؟
- باورهای محدود کننده درباره خود
- باورهای محدود کننده درباره جهان
- و باورهای محدود کننده درباره زندگی
- چگونه بر باورهای محدودکننده خود غلبه کنیم
1 – باورهای محدود کننده چیست؟
باورهای محدود کننده، باورهای نادرستی هستند که ما را از پیگیری اهداف و خواستههای خود بازمیدارند. باورهای محدود کننده میتوانند شما را از انجام کارهای مهم بازدارند، مانند درخواست برای شغل رویایی خود یا وارد شدن به رابطهای که میخواهید (یا ترک رابطهای که نمیخواهید). آنها همچنین میتوانند شما را از انجام کارهای بیاهمیت بازدارند، مانند چتربازی با لباسهای زیر یا امتحان کردن طعم عجیب بستنی اسکاچبری که شبیه استفراغ نوزاد در مخروط است.
باورهای ما مرزها و محدودیتهایی را برای رفتار معقولانه ما در نظر میگیرند (منبع). اعتقاد من به اینکه دزدی اشتباه است، مرا از سرقت ماشین بازمیدارد. این باور محدود کننده احتمالاً یک باور خوب است؛ بنابراین میتوان گفت که همه باورهای محدود کننده منفی نیستند. در واقع، ما به برخی باورهای محدود کننده نیاز داریم تا ما را از انجام کارهای احمقانه منصرف کنند.
اما برخی از باورهای محدود کننده به طور غیرضروری ما را از آنچه میخواهیم به آن تبدیل شویم، بازمیدارند. مانند فیلی که به میله حصار بسته شده است، این باورهای محدود کننده ما را بدون اینکه متوجه باشیم در جای خود نگه میدارند. اینها باورهای محدود کنندهای هستند که در این مقاله به آنها خواهم پرداخت.
باورهای محدود کننده معمولاً در سه شکل ظاهر میشوند:
1 – باورهای محدود کننده در مورد خود
که باعث میشود احساس کنید نمیتوانید کاری را انجام دهید، زیرا به طور ذاتی هیچ خطا یا مشکلی در شما وجود ندارد.
2 – باورهای محدود کننده در مورد جهان
کلاً باعث میشود احساس کنید نمیتوانید کاری را انجام دهید، زیرا کسی به شما اجازه نمیدهد.
3 – باورهای محدود کننده در مورد زندگی
که باعث میشود احساس کنید نمیتوانید کاری را انجام دهید، زیرا انجام دادن آن بسیار دشوار است.
من برخی از باورهای محدود کننده رایج در هر یک از این دستهها را مرور میکنم و سپس نحوه غلبه بر آنها را در پایان توضیح میدهم.
2 – باورهای محدود کننده درباره خود
برخی از تاثیرگذارترین باورهای محدود کنندهای که داریم درباره خودمان هستند. برای مثال، من سالها به اشتباه فکر میکردم در نوشتن بد هستم.
میدانم که دیوانهکننده به نظر میرسد. نویسندهای پرفروش که بیشتر عمر و جوان خود را با این باور گذرانده که نویسنده بدی است. اما حقیقت این است که من در مدرسه نمرات ضعیفی در نویسندگی میگرفتم. من آن نمرات ضعیف را بهصورت اسمی و ظاهری میگرفتم، نتیجه اینکه: فکر میکردم در نویسندگی بد هستم، پس برو کار دیگری انجام بده.
سالها طول کشید تا متوجه شدم دلیل نمره بدم این نبود که نویسنده بدی بودم، بلکه این بود که هرگز به تکالیف پایبند نبودم. من بچهای بودم که بهجای نوشتن مقالهای درباره جورج واشنگتن، یک داستان علمی تخیلی نوشتم و تصور میکردم که دولت ایالات متحده توسط بیگانگان بهعنوان آزمایشگاهی برای تست دموکراسی انسانی تأسیس شده است.
معلمان از آن متنفر بودند. اما این تفکر “خارج از چهارچوب” است که در واقع از من نویسنده خوبی ساخته است.
هیچچیز مانند باورهایی که در مورد خودمان داریم ما را عقب نمیاندازد (منبع). مخصوصاً به این دلیل که بسیاری از باورهای ما در مورد خود مملو از وابستگیهای عاطفی، ناامنیها و کوله باری هستند که اغلب باید قبل از به چالش کشیدن این باورها، از بین بروند و دور ریخته شوند.
در زیر چند نمونه از باورهای محدود کننده رایج در مورد خودتان و نحوه حمله به آنها آورده شده است:
سن
بسیاری از افراد سن را برای انجام ندادن کارهایی که میخواهند انجام دهند، بهانه میکنند. بسیاری از مردم فکر میکنند برای بازگشت به تحصیلات، تغییر شغل، شروع دوباره قرار ملاقاتها، یا حتی یادگیری مهارتهای جدید خیلی پیر هستند.
در طرف دیگر طیف، من اغلب افرادی را میشناسم که فکر میکنند برای درخواست شغلی عالی، نقلمکان به یک شهر جدید یا تغییر شغل، بسیار جوان هستند.
وقتی متوجه میشوید که گاهی اوقات، افراد مسنتر و جوانتر، سنشان را بهانه میکنند تا دقیقاً یک کار مشترک و مشخص را انجام ندهند، میتوانید ببینید چقدر این باورها میتوانند بیمعنی باشند. بهعنوانمثال، برخی افراد فکر میکنند برای راهاندازی یک کسب و کار خیلی پیر هستند … درحالیکه برخی دیگر برای راهاندازی همان کار، فکر میکنند خیلی جوان هستند.
کدام یک از این دلایل، دلیل درستی است؟
هیچکدام.
ویژگیهای شخصی

گاهی اوقات فکر میکنیم که یک ویژگی شخصی، ما را در بخشی از زندگیمان عقب نگه میدارد.
- شاید فکر میکنید آنقدر احمق هستید که نمیتوانید برای بورس تحصیلی، مدرسه یا شغل خاصی درخواست دهید، یا حتی فقط درباره چیزی “هوشمندانه” با کسی صحبت کنید.
- احتمال دارد فکر میکنید آنقدر زشت هستید که نمیتوانید با کسی که حتی از راه دور جذاب است صحبت کنید.
- شاید فکر میکنید که چون پای راست شما کمی کوتاهتر از پای چپتان است، هرگز با یک شلوارک، خوب به نظر نخواهید رسید، بنابراین تا آخر عمر هر تابستان مجبورید گرمای زیادی را تحمل کنید.
بخش دشوار در مورد باورهای محدود کننده در مورد ویژگیهای شخصیمان این است که ما (معمولاً) نمیتوانیم آنها را تغییر دهیم؛ بنابراین، اگر تصمیم گرفته باشیم که دنیا برای همیشه از ما متنفر خواهد شد، زیرا ما کوتاه قد هستیم … خوب، ما تا آخر عمر از این بابت در رنج و عذاب خواهیم بود.
احساسات
باور کنید یا نه، ما اغلب از احساسات خود بهعنوان مبنایی برای باورهای محدود کننده خود استفاده میکنیم:
- “من نمیتوانم با افراد جدیدی آشنا شوم، زیرا بسیار افسرده هستم و هیچکس مرا دوست نخواهد داشت.”
- “نمیتوانم به سر کار برگردم، زیرا خیلی خجالت میکشم.”
- “من نمیتوانم روابط خوبی با دیگران داشته باشم، زیرا همیشه عصبانی هستم.”
اما یک پارادوکس یا تناقض در این نوع باورهای محدود کننده وجود دارد: آنچه که ما برای مقابله با این احساسات باید انجام دهیم، همان کاری است که از انجام آن اجتناب میکنیم.
اگر افسرده و غمگین هستید، بیرون رفتن و معاشرت به از بین بردن افسردگی کمک میکند. چنانچه بهراحتی خجالت میکشید، مواجهه با قضاوت دیگران تنها راه غلبه بر این شرمساری است. اگر از دست کسی آنقدر عصبانی هستید که نمیخواهید با او صحبت کنید، بهاحتمال زیاد صحبت کردن با او به شما کمک میکند تا بر عصبانیت خود غلبه کنید.
انجام ندادن این کارها همان چیزی است که منجر به ادامه یافتن چرخه معیوب این نوع باورهای محدودکننده میشود: ما کاری را که باید انجام دهیم، بهخاطر احساسات فعلی خود انجام نمیدهیم، و انجام ندادن این کارها منجر به تشدید این احساسات میشوند.
3 – باورهای محدود کننده درباره جهان
اما باورهای محدود کننده فقط مربوط به خود ما نیست. ما همچنین بسیاری از باورهای اشتباه در مورد جهان را پذیرفتهایم.
بهعنوانمثال، من در جوانی یک ایده عجیب داشتم و معتقد بودم که هر کسی که با من صحبت میکند فقط به این دلیل این کار را میکند که چیزی از من میخواهد. این ایده از کجا آمده بود، من نمیدانم.
نکته اینجاست که این باور تا مدتها مانع از اعتماد من به مردم شد و چون به مردم اعتماد نداشتم، متوجه نشدم که چقدر باورم اشتباه است.
در زیر تعدادی نمونه دیگر از باورهای محدود کننده در مورد جهان وجود دارد که ما در برابر آنها تسلیم میشویم:
عدم تایید و طرد شدن
شاید رایجترین باور محدود کننده حول این محور میچرخد که دیگران به ما اجازه این کار را خواهند داد یا نخواهند داد.
- “من نمیتوانم با آنها صحبت کنم زیرا مردم فکر میکنند من عجیبوغریب هستم.”
- “نمیتوانم تحصیلات تکمیلی را رها کنم زیرا مامان و بابا از من ناامید خواهند شد.”
- “من نمیتوانم شغل فعلیام را رها کنم و شغلی با درآمد کمتر انتخاب کنم که بیشتر از آن لذت ببرم، زیرا در این صورت مردم به من احترام نمیگذارند.”
- “من نمیتوانم ازدواج بیهودهام را ترک کنم، زیرا مانند یک کالای آسیبدیده به نظر میرسم و هیچکس دیگر نمیخواهد با من باشد.”
اگر به چیزی فکر میکنید و اولین فکرتان این است که “مردم چه فکری میکنند؟” شما از قبل باختهاید.
برای مثال، واقعیت این است که مردم در واقع آنقدر که شما فکر میکنید به شما فکر نکرده و اهمیت نمیدهند.
مردم بیش از آنکه مشغول نگرانی در مورد آنچه دیگران هستند، باشند در مورد خودشان فکر میکنند و نگران خود هستند.
و ثانیاً حتی اگر آنها کاری که شما انجام میدهید را تایید نمیکنند، لعنت به آنها! این زندگی شماست، نه زندگی آنها.
آنها مجبور نیستند هر روز سر کار ناخوشایند شما بروند. آنان مجبور نیستند در رابطه بدون رضایت یا حتی سمی که شما در آن هستید، بمانند. آنها مجبور نیستند مانند یک آدم فلج در آنجا بنشینند و فکر کنند “چه میشود اگر؟”
تعصب
متأسفانه تبعیض و تعصب در دنیا وجود دارد. مردم نژادپرست و جنسیت گرا و دچار انواع فوبیا هستند و درحالیکه دانستن و درک این واقعیتها مهم است، باید مراقب بود که اجازه ندهید آنها شما را از داشتن بهترین زندگی ای که میتوانید داشته باشید، بازدارند.

چند نمونه:
- “من آسیایی هستم و زنان از مردان آسیایی خوششان نمیآید، بنابراین هرگز دوست دختری پیدا نمیکنم.”
- “فکر می کنم کوتاه قد هستم و افراد کوتاه قد درآمد کمتری نسبت به افراد قدبلند دارند، بنابراین برای ترفیع گرفتن در شغلم هیچ تلاش نمیکنم.”
- “من یک زن هستم و مردم به ایدههای زنان گوش نمیدهند، بنابراین در جلسات کاری سکوت خواهم کرد.”
یکی از راههای اندیشیدن به این موضوعات این است که اگرچه ممکن است در کل جمعیت واقعاً چنین افرادی وجود داشته باشند، اما این موضوع از فردی به فرد دیگر صادق نیست. بله، شاید بیشتر درباره زنان صحبت شود، اما این بدان معنا نیست که همکاران شما نیز مثل خیلیهای دیگر درباره شما صحبت خواهند کرد (منبع).
علاوه بر این، تنها راه غلبه بر این تعصبات در جامعه این است که افراد از خود دفاع کنند. چرا باید آن فردی که دوست دارم، نباشم؟
خاص بودن
بسیاری از مثالهایی که تابهحال ذکر شد مربوط به باورهای محدودکنندهای بود که در آنها به خودمان از جایگاه منفی نگاه میکردیم. اما گاهی اوقات باورهای محدود کننده میتوانند دید ما را به طور غیرواقعی و توهم گونهای نسبت به خود مثبت کنند. برای مثال، گاهی اوقات فکر میکنیم که خیلی خاص هستیم و دنیا نمیتواند با ما کنار بیاید:
- “میخواهم موسیقی بسازم، اما هیچکس قدردان تاثیرات التقاطی (گردآوری و پیوند غیراصولی چندین مجموعه ایدئولوژیکی و نظریههای نامتجانس) من نیست.”
- “من میخواهم کمدی بنویسم، اما هیچکس طنز پیچیده من را درک نمیکند.”
- “من یک ایده تجاری دارم، اما هیچکس دیدگاه من را نمیفهمد.”
این واقعاً فقط یک شکل انحرافی از تفکر داشتن استحقاق است. ما فکر میکنیم که دنیا چیزی به ما مدیون است، زیرا ما بسیار خاص هستیم، اما جهان خاص بودن ما را درک نمیکند، پس چرا حتی سعی کنیم؟ ما هرگز آنچه را که جهان به ما مدیون است، به دست نخواهیم آورد.
اما دنیا به شما بدهکار نیست و واقعاً، چه چیزی در اینجا محتملتر است: اینکه تمام دنیا نمیدانند شما چه گوهر بیهمتا یا منحصربهفردی هستید یا اینکه … شما فقط در حال استشمام کردن گ … اهمیت خود هستید؟
4 – باورهای محدود کننده درباره زندگی
در نهایت، ما بسیاری از باورهای محدود کننده را در مورد اینکه یک زندگی “عادی” به نظر میرسد، ایجاد میکنیم. بیشتر این باورها حول محور زمان، خیلی زود یا دیر بودن، و واقعی یا تخیلی بودن میچرخند.
فرصت از دست رفته
این نوعی باور محدودکننده است که “کسی قبلاً آن کار را انجام داده است / آن را امتحان کرده است / گفته است / آنجا بوده است” و باعث میشود ما حتی قبل از شروع آن کار، آن را رها کنیم.
- کارآفرینان مقلد شکایت دارند که “کسی قبلاً چیزی را که آنها میخواستند بسازند را ساخته است”. اما آیا تابهحال به این واقعیت فکر کردهاید که اگر شخص دیگری قبلاً از چیزی پول در آورده، در واقع مدرکی است که باید مانند آن کسب و کار راه اندازی کنید و با آنها رقابت کنید؟
- رماننویس مشتاق از این که ایده آنها قبلاً نوشته شده است ابراز تأسف میکند. به جهنم تو بهترش را بنویس!
- یک زن 40 ساله مطلقه از اینکه همه هم سن و سالهایش قبلاً کسی با آنها ازدواج کرده، ناراحت است.
زیر همه اینها این باور وجود دارد که بهاندازه کافی برای ما باقی نمانده است. مشتریان کافی، ایدههای کافی، پول کافی، زمان کافی، عشق کافی وجود ندارد.
این مزخرف است و البته که دنیا جای بزرگی است. فضای زیادی برای من و شما و هر کس دیگری که بخواهد در آن شیرجه بزند وجود دارد.
زمان
احتمالاً رایجترین بهانهای که از مردم میبینم، بهویژه کسانی که در فکر تغییر سبک زندگی خود هستند، مانند تغییر رژیم غذایی، ورزش بیشتر، خواندن کتابهای بیشتر و غیره، این شکایت قدیمی از زمان است:
“من خیلی گرفتار هستم. من وقت ندارم”
اما شما میدانید که همه میگویند اگر کسی واقعاً شما را دوست دارد، راهی برای گذراندن وقت با شما پیدا خواهد کرد؟ خوب، اگر واقعاً میخواهید کاری را انجام دهید، راهی پیدا خواهید کرد که برای آن هم وقت بگذارید.
وقتی کسی میگوید: “وقت ندارم! ” چیزی که من میشنوم این است: “من بهاندازه کافی اهمیت نمیدهم! ” زیرا واقعیت این است که اگر آن تغییر را در اولویت قرار دهید، برنامه خود را عوض میکنید و یا برنامه خود را دوباره بر اساس آن سازماندهی میکنید.
و اغلب اوقات، چیزی که ما واقعاً در اولویت قرار میدهیم، وقتی که نمیخواهیم “زمانی را برای انجام یک کار خاص در نظر بگیریم” راحت و “ایمن” ماندن خود ما است.
ما در روالها و روتینهای کوچک امن خود گرفتار میشویم، پشت هویتهای بیرونی امنی که ایجاد کردهایم پنهان میشویم و وقت خود را صرف حواسپرتیهای کوچکی میکنیم که قایق زندگیمان را زیاد تکان ندهند.
وجود ندارد
شاید تزلزلناپذیرترین باورهای محدود کننده به آنچه در واقع وجود دارد و آنچه وجود ندارد مربوط باشد. گاهی اوقات ما تصمیم میگیریم باور کنیم که برخی چیزها غیرممکن هستند، بهعنوان راهی برای جلوگیری از تلاش کردن و شکست نخوردن برای رسیدن به آنها.
- “عشق بین دو نفر در بهترین حالت زودگذر است و در بدترین حالت، ظاهری و ساختگی میشود، پس چرا حتی به دنبال آن باشیم؟”
- “موفقیت فقط یک آرمان ساختگی است که توسط جامعه برای کنترل ما ایجاد شده است، پس چرا کاری انجام دهیم؟”
- “انسانها خودخواه هستند و همیشه شما را اذیت خواهند کرد، پس چرا باید به کسی نزدیک شوید؟”
این یک مورد در میان موارد دیگری که ذکر کردیم از همه مکارانهتر و نیرنگبازتر است، زیرا ما تقریباً همیشه مزخرفات خود را خیلی راحتتر میخریم. ما فکر میکنیم که نابغه هستیم، یک سر و گردن بالاتر از دیگران. ما معتقدیم که این چیزها جدا واقعی هستند درحالیکه بقیه جامعه بهوضوح دچار توهم هستند.
5 – چگونه بر باورهای محدودکننده خود غلبه کنیم

تشخیص باورهای محدودکننده شما بهاندازه کافی سخت است. غلبه بر آنها حتی سختتر است. اما میتوان انجامش داد. در اینجا چند مرحله ساده برای کمک به شما برای شروع آورده شده است.
مراحل غلبه بر باورهای محدودکننده:
1 – از خود بپرسید: “اگر من اشتباه فکر کنم چه؟”
بهطورکلی، باورهای محدود کننده بهمحض اینکه در نظر بگیریم که ممکن است درست نباشند، قدرت خود را از دست میدهند. بهخاطر قدتان نمیتوانید قرار ملاقات بگذارید؟ اگر اشتباه کنید چه؟ نمیتوانید به دلیل جنسیت خود ترفیع بگیرید؟ اگر اشتباه کنید چه؟
بهعنوان یک تمرین ذهنی، این توانایی را بپذیرید که بهسادگی باورهای خود را زیر سوال ببرید و احتمالات جایگزینی برای آنها بیابید. خود را به چالش بکشید تا دنیایی را تصور کنید که در آن فرض شما نادرست است. آن دنیا شبیه چیست؟ چه چیزی در آن اتفاق میافتد؟
2 – از خود بپرسید، “این باور چگونه به من کمک و خدمت میکند؟”
ما دوست داریم خود را قربانی باورهای محدودکننده خود تصور کنیم، اما حقیقت این است که ما این باورها را پذیرفتهایم، زیرا بهنوعی به ما خدمت میکنند. فیل معتقد است که نمیتواند خود را از حصار جدا کند، زیرا این باور در یک زمان به او خدمت کرده است و از فشاری که بر او وارد میشده، کاسته است.
بهطورکلی، ما به یک دلیل اصلی به باورهای محدود کننده خود پایبند هستیم: برای محافظت از خود در برابر مبارزه و شکست.
همچنین، ما اغلب به باورهای محدودکننده پایبند هستیم، زیرا این باورها باعث میشوند که احساس ویژهای داشته باشیم، خود را مقدس و بری از خطا ببینیم یا اینکه مستحق توجه ویژه. منصفانه نیست که من نمیتوانم شغلم را تغییر دهم، زیرا من خیلی پیر هستم – به من نگاه کنید! حیف من!
باورها فقط در صورتی باقی میمانند که به نحوی به ما خدمت کنند، بفهمید که باور شما چگونه به شما خدمت میکند و از خود بپرسید که آیا این خدمت واقعاً ارزشش را دارد یا نه.
3 – باورهای جایگزین ایجاد کنید

اکنون زمان خلاقیت است.
راههایی را بیابید که در آنها ممکن است اشتباه کنید. مطمئناً، شاید یک فرد معمولی جذب فردی با قد شما نشود، اما شما سعی نمیکنید با یک فرد معمولی قرار ملاقات بگذارید، بلکه سعی میکنید با شخص خاصی قرار ملاقات بگذارید و یک شخص خاص شما را همان گونه که هستید جذاب خواهد یافت.
مطمئناً، شاید شما از بسیاری از افرادی که شغل جدیدی را شروع میکنند مسنتر باشید، اما چه کسی میگوید که هنوز نمیتوانید موفق باشید؟ هیچچیز غیر از ذهن خودتان، شما را متوقف نمیکند.
بدیهی است که انتخاب یک باور دیگر ساده نیست. نه، کاری که شما انجام میدهید این است که عادت کنید باورهای خود را زیر سوال ببرید (مرحله 1 و 2 بالا) و باورهای جدید را امتحان کنید. حتی گاهی اوقات نوشتن این موارد به شما کمک میکند. فرض خود را بنویسید و سپس 4 تا 5 جایگزین احتمالی برای آن فرض، بیابید.
این شما را وادار میکند که ببینید نهتنها برخی از باورهای محدود کننده را در خود دارید، بلکه گزینههایی نیز برای جایگزینی آنها دارید. شما انتخاب میکنید که در هر لحظه به چه چیزی اعتقاد داشته باشید، حتی اگر متوجه آن نباشید.
با تمرین مکرر در توجه به باورهای محدود کننده خود و تصور ایدههای جدید برای جایگزینی آنها، متوجه هزاران تصمیم کوچکی که بر اساس باورهای محدود کننده خود میگیرید، بدون اینکه حتی متوجه شوید، خواهید شد. متوجه خواهید شد که همان باورهای محدود کنندهای که شما را از جستجوی شغل جدید بازمیدارند، همانهایی هستند که شما را از سفارش ساندویچی که واقعاً میخواهید بخورید یا پوشیدن لباسی که میخواهید بپوشید بازمیدارند و خواهید دید که چگونه همه این چیزها بهنوعی مسخره هستند.
و در آن زمان است که کنترل بیشتری بر آنچه میخواهید باور کنید خواهید داشت (منبع).
4 – باورهای جایگزین را آزمایش کنید تا ببینید ممکن است درست باشند یا خیر
گام نهایی این است که با این باورهای جایگزین بهگونهای رفتار کنیم که گویی فرضیههایی در یک آزمایش هستند. اکنون باید آنها را امتحان کنید و ببینید که آیا “کار میکنند” یا نه.
مثل امتحان کردن یک شلوار جین جدید با آن رفتار کنید. افزودن یک ماده جدید به دستور غذا، گرفتن ماشینی جدید برای تست رانندگی.
تا زمانی که مایل نباشیم واقعاً بفهمیم که آیا این باورهای جایگزین در دنیای واقعی اجرا میشوند یا خیر، نمیتوانیم مطمئن باشیم که چه چیزی درست است و چه چیزی نیست و بیشتر اوقات، متوجه خواهیم شد که واقعاً در مورد آنچه در ابتدا به آن اعتقاد داشتیم اشتباه کردهایم. صرفاً به کمی خودآگاهی نیاز دارد تا در نظر بگیریم که ممکن است اشتباه کرده باشیم و شهامت این را داشته باشیم که به دنیای واقعی برویم و ببینیم اشتباه کردهایم.
از بسیاری جهات، ما میتوانیم بدترین دشمن خود باشیم. ما توسط ادراکات خود چه درست و چه نادرست محدود شدهایم.
درک خود را به چالش بکشید. ایدههای جدید را تست کنید. شما هرگز در توسعه شخصی خود کامل نمیشوید. همیشه جا برای رشد بیشتر هست.
فقط مطمئن شوید که شما تنها کسی نیستید که مانع از وقوع رشد خود میشود.
منبع:
ترجمه و اقتباس:
حسین شکرگزار
غیاثالدین مشایی