علم شگفتانگیز تعیین هدف
(و چرا احتمالاً آن را اشتباه انجام میدهید)
مقدمه
تعیین اهداف ما را در مسیر درست راهنمایی میکند و به ما کمک میکند تا ارزشهایمان را روشن کنیم. اما سماجت بر رسیدن به اهداف، زمانی که دیگر به ما خدمت نمیکنند، پیچدن نسخه بدبختی است.
در سال 2010، من یک هدف جسورانه برای خودم تعیین کردم. یکی از وبسایتهایم را انتخاب کردم و تصمیم گرفتم که در آن سال بیش از 100 مقاله در آن منتشر کنم. من تصمیم گرفتم تا هدفم این باشد که با انجام این کار تا پایان سال بیش از یک میلیون خواننده جمعآوری کنم.
برای انجام این کار، تصمیم گرفتم وبلاگی را انتخاب کنم که در آن زمان یک وبلاگ نسبتاً موفق بود و آن را بهنوعی مجله مردانه برای تمامی دوران تبدیل کنم. من نیم دوجین نفر را پیدا کردم که برای من مقاله بنویسند. سایت را دوباره طراحی کردم من خط لولهای از محتوا ایجاد کردم که مستقیماً از طریق من تغذیه میشد و یک روز در میان پست میگذاشتم. در ذهنم، در حال ساختن پایههای امپراطوری خود بودم، یک برند جدید برای جلب توجه به حساسیتهای یک مرد جوان و آگاه به اینترنت.
حتی سه ماه طول نکشید تا کل پروژه را تعطیل کنم. نیمی از مطالب جدیدی که دیگران نوشته بودند را حذف کردم. وبسایت را به وبلاگ قبلی برگرداندم و با سرعت کم به انتشار مقاله، ادامه دادم.
اکثر آن افراد به دست کشیدن من از اهدافم در آن سال بهعنوان یک شکست غیر قابل بخشش نگاه میکردند. اما وقتی به گذشته نگاه میکنم، میبینم که این یکی از ارزشمندترین اهدافی بود که تابهحال برای خودم تعیین کرده بودم. دلیلش را بعداً در این مقاله توضیح خواهم داد.
دانلود
میلیونها مقاله در اینترنت در مورد چگونگی تعیین اهداف و نحوه دستیابی به آنها وجود دارد و مطمئناً، من برخی از آن مطالب را در این مقاله ذکر خواهم کرد.
اما من میخواهم چیزی بسیار ظریفتر و درعینحال بسیار مهمتر پیشنهاد کنم:
اغلب، شکست استراتژیک اهداف ما میتواند بسیار ارزشمندتر از دستیابی به آنها باشد.
بیشتر مردم اهداف را مانند توپهای گلف میبینند که شما آنها را مستقر میکنید و با این امید که به نشانهتان ضربه بزنید، آنها را از دست میدهید. اما اهداف بسیار پیچیدهتر از این هستند. گاهی اوقات تعیین اهدافی که میدانید بعید است به آنها برسید، ممکن است مفید باشند. برخی اوقات بهتر است اهداف را رها کنید یا در میانه راه، تغییر دهید. گاهی اوقات بهتر است که اصلاً هدفی نداشته باشید.
این مقاله پیچیدگیهای هدفگذاری را توضیح میدهد: چه زمانی باید آنها را تعیین کرد، چگونه آنها را تعیین کرد و چگونه میتوانیم بفهمیم چه زمانی باید آنها را رها کنیم.
1 – چگونه تعیین هدف میتواند به شما کمک کند
مگر اینکه تمام زندگی خود را زیر سنگ سپری کرده باشید و گر نه میدانید که اهداف میتوانند منبع بزرگی از رضایت و اراده در زندگی ما باشند. 1 یا 2 هدف به ما چیزی میدهند که منتظر آن باشیم، آنها به ما جهت میدهند. اهداف به ما کمک میکنند پیشرفت خود را ردیابی و اندازه گیری کنیم و کاستیهای خود را درک کنیم. اهداف به یک دلیل محبوب هستند: آنها کار میکنند.
اما مهم این است که ابتدا دقیقاً درک کنید که اهداف چگونه میتوانند برای شما مفید باشند.
اهداف خاص برای پیگیریهای بیرونی بهترین هستند

احتمالاً محبوبترین راه برای استفاده از اهداف (و روشی که از آنها در زندگی خود استفاده کردهاید) دنبال کردن یک نتیجه خاص است.
من میخواهم نویسنده شوم، بنابراین هدفم این است که تا پایان سال کتابی بنویسم. من میخواهم آزادی مالی داشته باشم، بنابراین هدفم این است که تا سال 2022 بدون بدهی باشم.
تعیین اهداف مشخص و قابلاندازهگیری به ما کمک میکند تا به دستاوردهای خارجی و ملموس برسیم. این در واقع یکی از قویترین یافتههای تحقیق در مورد اهداف است و برای افراد، گروهها و سازمانها در زمینههای فرهنگی مختلف، در بسیاری از موقعیتهای مختلف، و در تمام افقهای زمانی مورد مطالعه تا به امروز اعمال شده و میشود.
اهداف خاص بهعنوان نوعی GPS برای زندگی شما عمل میکنند و درست مانند GPS گوشی شما برای مفید بودن به یک مقصد خاص نیاز دارند، اهداف خارجی نیز واقعاً زمانی کار میکنند که شما یک نتیجه خاص را در ذهن داشته باشید.
بهعنوانمثال، “صرفهجویی بیشتر در خرج پول ” معادل دادن هدف به GPS خود است وقتی که مثلاً میخواهید به کالیفرنیا بروید. دقیقاً به کجای کالیفرنیا میخواهید بروید؟ سن دیگو؟ سانفرانسیسکو؟ پارک ملی یوسمیتی؟

هنگامی که اهداف خاصی را تعیین میکنید، آنها قابلاندازهگیری و عملی میشوند، و سپس به شما امکان میدهند پیشرفت خود را ارزیابی کنید. گاهی اوقات به این اهداف “هدف هوشمند” یا SMART گفته میشود.
بنابراین، بهجای “صرفهجویی در پول”، میتوانید بگویید “تا 12 دسامبر 5000 دلار پس انداز میکنم”. اکنون دقیقاً میدانید که چه کاری باید انجام دهید. اگر از اول ژانویه شروع به پس انداز کنید، 345 روز فرصت پس انداز دارید،
بهاینترتیب:
- 50 دلار در روز
- 45 دلار در هفته
- 67 دلار در ماه
این به شما این امکان را میدهد که دقیقاً بدانید در طول سال دقیقاً در کجای رسیدن به هدف خود قرار دارید. تا روز 57، باید 826.50 دلار پس انداز داشته باشید. تا هفته 18، باید 1826.10 دلار در بانک داشته باشید و تا ماه جولای، شما باید 2916.69 دلار را کنار بگذارید. هرگونه انحراف از این معیارها نشان دهنده این است که شما باید رویکرد خود را تغییر دهید (یا شاید هدف خود را تغییر دهید – بعداً در مورد آن بیشتر توضیح خواهیم داد).
یکی دیگر از مزایای تعیین اهداف خاص این است که آنها به شما کمک میکنند تا روی نتایجی که میخواهید تمرکز کنید و درعینحال تمام حواسپرتیهای اضافی را که ممکن است با آنها مواجه شوید، نادیده بگیرید.
وقتی میدانید دقیقاً چقدر باید پسانداز کنید، فهمیدن اینکه چه چیزی را باید کاهش دهید، آسان است. وقتی میدانید دقیقاً چقدر میخواهید وزن کم کنید، فهمیدن اینکه چه غذاهایی را باید کمتر بخورید، آسانتر است. تعیین اهداف خاص، زمانی که برای رسیدن به آن تلاش میکنید، میتوانند منبع انرژی، انگیزه و پشتکار باشند.
اهداف عمومی برای پیگیریهای داخلی بهترین هستند
اما در مورد تعیین اهداف خاص چه چیزی را نباید دوست داشت؟
خوب، اهداف خاص عالی هستند. مشکل اینجاست که گاهی اوقات خواسته ما مشخص نیست.
بهعنوانمثال، اگر من بخواهم نویسنده بهتری باشم، چگونه میتوانم آن را بسنجیم؟ ترافیک وبسایت؟ فروش کتاب؟ ایمیلهای درخشان در صندوق ورودی ایمیلم، به من میگویند که من کجا هستم؟
اینجاست که با اهداف به مشکل بر میخوریم. زیرا اگر تصمیم بگیرم که “ترافیک وبسایت = نویسنده خوبی بودن” باشد، راههای مبهم زیادی برای ایجاد ترافیک وب سایت وجود دارد که شامل نوشتن خوب نمیشود.
اغلب در مورد افرادی که هدف کاهش وزن را برای خود تعیین میکنند، پدیده مشابهی را مشاهده میکنید. آنها با انجام کارهای بسیار ناسالم مانند گرسنگی کشیدن یا زندگی فقط با خوردن چوبشور و آبهویج به مدت یک سال، وزن کم میکنند. مطمئناً وزنشان کم میشود. اما مسلماً آنها در وضعیت بسیار بدتری نسبت به آنچه که شروع کردند، خواهند بود، یعنی هدف خاص آنها بهجای اینکه به آنها کمک کند به آنها آسیب رسانده است.
اینجاست که اهداف کلی مطرح میشوند. فقط اینکه بخواهید 15 پوند وزن کم کنید کافی نیست، بلکه میخواهید یک انسان سالم باشید. این کافی نیست که بخواهید یک دسته کتاب بفروشید، شما میخواهید کتاب بفروشید زیرا نویسنده بهتری هستید. کسب یک میلیون دلار کافی نیست، زیرا شما میخواهید آن پول را به روشی اخلاقی و پایدار به دست آورید.
تعیین اهداف کلی مانند این موارد:
سالمتر بودن، آزادی مالی بیشتر، پیشرفت در یک مهارت، از بسیاری جهات مفیدتر از اهداف خاص هستند، زیرا بیپایان و درونی هستند. شما هرگز نمیتوانید “سالم بودن” را تمام کنید. شما هرگز نمیتوانید به طور کامل به “نویسنده بهتر بودن” برسید. چون همیشه کاری هست که بتوانید بهتر انجامش دهید.
و این طبیعت بیپایان مرتبط با اهداف کلی است که ما را پایدار و از اهداف خاص راضی نگه میدارد. همانطور که خواهیم دید، اتکای بیش از حد به اهداف خاص در واقع میتواند به سلامت روان ما آسیب برساند. در هم آمیختن اهداف خاص با اهداف کلی میتواند با این آسیب مقابله کند. ناگفته نماند، اهداف کلی در واقع میتوانند نتایج بهتری نیز ایجاد کنند.
این به ما نشان میدهد که بهترین اهداف آنهایی هستند که به ما کمک میکنند بهجای تمرکز بیش از حد روی نتیجه، از فرایند لذت ببریم. برای این کار به اهداف کلی و خاص نیاز دارید. شما به نتیجه خاصی نیاز دارید تا هیجانزده شوید “من یک میلیون دلار درآمد خواهم داشت! “. اما شما همچنین به هدف کلی “من در کارم بهتر خواهم شد” نیز نیاز دارید تا آن نتیجه خاص را تثبیت کنید و عزت نفس خود را دست نخورده نگه دارید.
2 – چگونه هدف گذاری میتواند به شما آسیب برساند
یک جنبه تاریک برای هدف گذاری وجود دارد که بهندرت در مورد آن صحبت میشود و اگر مراقب نباشید، ممکن است تسلیم آن شوید.

دلیل اینکه هدف گذاری خیلی خوب کار میکند این است که با تمرکز بر یک موضوع یا اندازه گیری یک مورد خاص، بهتر میتوانید چیزهایی که مهم نیستند یا به شما کمک نمیکنند را کنار بگذارید.
اما مانند هر چیز دیگری در زندگی، میتوانید این موضوع را تا حدی به افراط بکشید. مانند دانشجویی که هیچ دوستی ندارد، زیرا با وسواس تمام هر روز و هر روز مطالعه میکند. یا مردی که سعی میکند از قله اورست با عصای زیربغل بالا برود … خوب، زیرا هدف او صعود از قله اورست با عصای زیربغل است.
وقتی روی اهداف خود وسواس داریم، بهراحتی میتوانیم آنچه آن اهداف را در وهله اول معنادار میکند، قربانی کنیم.
ناگفته نماند، پیگیری وسواسگونه اهداف خاص میتواند افراد را تشویق به رفتارهای غیراخلاقی کند. مطالعات نشان داده است افرادی که انرژی خود را بر روی اهداف خاصی متمرکز میکنند، بیشتر احتمال دارد برای رسیدن به آنها دروغ بگویند یا تقلب کنند. (منبع)
هنگام هدف گذاری باید به دو دام توجه کرد. اولین مورد، تعیین اهدافی است که با ارزشهای شما همخوانی ندارند. دوم انتخاب اهداف بیاثر. بیایید آنها را تجزیه و تحلیل کنیم.
تعیین اهدافی که با ارزشهای شما همسو نیستند
یکی از بزرگترین تلههایی که افراد در آن گرفتار میشوند، دنبال کردن اهدافی است که در خدمت ارزشهای اصلی آنها نیست.
برخی از افراد برای موفقیت و بهبود شخصی ارزش قائل هستند. دیگران برای روابط صمیمانه خود ارزش قائل هستند. دیگران برای تأثیرگذاری بر جهان یا ایجاد جوامع ارزش قائل هستند. مهم است که ارزشهای خود را قبل از شروع به تعیین اهداف خود دریابید تا خودتان را اذیت نکنید.
این ممکن است بدیهی به نظر برسد، اما من افرادی را دیدهام که برای روابط صمیمانه خود ارزش قائل هستند، اما بیشتر وقت خود را صرف تلاش برای کسب درآمد بیشتر میکنند، زیرا بهنوعی فکر میکنند که این امر آنها را به روابط صمیمانه بهتر سوق میدهد.
من افرادی را دیدهام که میخواهند روی دنیا تأثیر بگذارند، ولی وسواس فکری برای خودسازی و تناسب اندام و بهینهسازی همه چیز در زندگی شخصیشان دارند تا جایی که تقریباً فراموش میکنند هر چیزی خارج از خودشان وجود دارد.
من افرادی را دیدهام که برای استقلال و خودمختاری ارزش قائل هستند، ولی در مشاغل پردرآمدی که از آن متنفرند گرفتار میشوند، زیرا معتقدند موقعیت بالایی که از شغل خود به دست میآورند به آنها قدرت بیشتری برای کنترل زمان میدهد.
و سپس همه این افراد تعجب میکنند که چگونه میتوانند اینقدر بدبخت باشند؟ آنها این اهداف را به انجام میرسانند. آنها به اهداف چپ، راست و مرکز دست مییابند، ولی بااینحال، بهنوعی همه چیز را از دست میدهند.
مشکل این است که اهدافی که آنها دنبال میکنند با ارزشهایشان همخوانی ندارد و این یک دستور العمل برای بدبختی است.
رایجترین دلیلی که ما را گرفتار این تله میکند این است که به دیگران اجازه میدهیم اهدافمان را به ما دیکته کنند. به اطراف نگاه میکنیم و میبینیم افرادی هستند که پول زیادی در میآورند یا برای تعطیلات به بورا بورا میروند یا سه بار در روز ورزش میکنند و به نظر میرسند که برای Baywatch(یک نمایش تلویزیونی آمریکایی در سواحل لسآنجلس کالیفرنیا) تست دادهاند و ما فکر میکنیم، “خب، آنها خوشحال به نظر میرسند، بنابراین ما هم باید کاری را که آنها انجام میدهند، انجام دهیم.”

با این روش ظریف است که به دیگران اجازه میدهیم اهداف ما را برای ما انتخاب کنند. سعی میکنیم پول بیشتری به دست آوریم یا سعی میکنیم به تعطیلات گران برویم یا سعی میکنیم …
لعنت به اهداف دیگران با ارزشهای خود زندگی کنید.
شما باید مطمئن شوید که اهدافتان مال خودتان است، نه برای دیگران. بسیاری از مردم آنچه را که برایشان ارزش قائل هستند با آنچه اطرافیانشان ارزش میدانند اشتباه میگیرند. اینها چیزهای یکسان نیستند و اگر اشتباه کنید، ممکن است سالهای زیادی از زندگی خود را صرف دنبال کردن چیزی کنید که حال شما را بدتر میکند.
تعیین اهدافی که نتایج بدتری ایجاد میکنند
اشتباه دیگری که بسیاری از مردم مرتکب میشوند، تعیین اهدافی است که در واقع مشکلاتشان را بدتر میکند، نه بهتر.
یکی از مثالهای سرگرمکنندهای که گاهی اوقات با آن مواجه میشوم این است که مردم چیزی شبیه این میگویند: “من میخواهم کسب و کار خودم را راهاندازی کنم تا بتوانم در ساعت کاری ای که خودم انتخاب میکنم، کار کنم و تحتفشار رئیس نباشم”.
این افراد به این فکر نمیکنند که رئیس بودن سه برابر استرسزاتر است. شما مسئول هر تصمیم، هر شکست، هر نظارت و هر اشتباه قضاوتی هستید.
و بله شما میتوانید ساعات کاری خود را تنظیم کنید … اما زمانی که 12 ساعت در روز کار میکنید، گزینههای زیادی برای نحوه تنظیم آنها وجود ندارد!
بسیاری از اهداف متناقض با خود هستند. مثل افرادی که یک ماشین گران قیمت را بهصورت اعتباری میخرند، زیرا میخواهند احساس ثروت کنند. یا کسی که با افرادی که دوستش ندارند قرار میگذارد زیرا میخواهند صرفاً با کسی رابطه داشته باشد. یا کسی که با گرسنگی کشیدن وزن کم میکند زیرا میخواهد سالمتر باشد.

شیوهها و ابزارهایی که با آنها اهداف خود را دنبال میکنید اغلب به همان اندازه مهم هستند، اگرنه مهمتر از خود هدف.
اگر هدفی را دنبال کنید و آن را با آتشزدن کل زندگی اجتماعی خود، بیگانه شدن با خانواده و ازبینبردن آبروی خود به آن برسید، آیا واقعاً کاری انجام دادهاید؟ من استدلال میکنم نه.
3 – چگونه هوشمندانه اهداف را دنبال کنیم
ایجاد تعادل بین تعیین اهداف خاص و عمومی
انواع اهدافی که تعیین میکنیم میتواند تأثیر زیادی بر میزان رضایت ما در شکل و زمان رسیدن به آنها داشته باشد.
تمرکز انحصاری بر روی اهداف خاص و بیرونی میتواند باعث شود که احساس بیحرمتی کنید، زیرا آنها بیارزش هستند. هدف بهدستآوردن پول بسیار خوب است، اما این هدف توضیح نمیدهد که چرا تلاش میکنید پول به دست آورید؛ بنابراین، هر شادی ای که از آن به دست میآورید، کوتاه مدت خواهد بود.
به همین دلیل است که ما باید اهداف خارجی و خاص را با اهداف داخلی و کلی متعادل کنیم. هدف بیرونی شما میتواند این باشد: “من میخواهم درآمد شش رقمی داشته باشم.” هدف داخلی میتواند این باشد: “چون میخواهم آزادی مالی داشته باشم و در مورد پول استرس نداشته باشم”.
اکنون هدف بیرونی شما بر روی یک ارزش (مانند آزادی مالی) متمرکز شده است و برای دنبال کردن آن برای خود حفاظ مناسب را نیز در نظر گرفتهاید، یعنی درآمد شش رقمی، بنابراین این هدف را بهگونهای دنبال نمیکنید که پس از تحقق هدف، آزادی کمتری برای خود ایجاد کنید.
بهراحتی میتوان فهمید که آیا به اهداف مالی خود رسیدهاید یا خیر. فقط کافی است به حساب بانکی خود نگاه کنید. بهراحتی میتوان فهمید که آیا به اهداف تناسب اندام مدنظر خود رسیدهاید یا خیر. فقط به مقیاس و تاریخچه تمرین خود نگاه کنید.
اما پیگیری پیشرفت شما به سمت خودمختاری، عدم قضاوت، و یافتن حس اجتماعی مثبت بسیار سختتر است. بااینحال، اینها انواع اهدافی هستند که ما بیشتر به آنها پایبند هستیم و آنهایی هستند که رضایت بسیار بیشتری را برای ما به ارمغان میآورند.
ایجاد تعادل بین تعیین اهداف دشوار با اهداف آسان

همانند دیدگاهی که اهداف خارجی ما باید با اهداف داخلی متعادل شوند، اهداف فوقالعاده دشوار و جاهطلبانه ما نیز باید با اهداف سادهتر و کوچکتر متعادل شوند.
ممکن است کمی پدیده اغراق همراه با هدف گذاری به وجود آید، اگر هدفی را انتخاب کنیم که بسیار دشوار یا غیرمحتمل است” “من میخواهم از قمرهای مشتری دیدن کنم” بهسرعت انگیزه خود را از دست خواهیم داد، زیرا پیشرفت در انجام این کار غیرممکن به نظر میرسد.
از طرف دیگر، اگر اهداف ما خیلی کوچک و آسان باشند: “سه بار پیادهرویکردن”، رضایت ما کوتاه مدت خواهد بود و پس از رسیدن به آن هدف بهزودی هدف بیمعنی شده و انگیزه ما بازهم از دست خواهد رفت.
به همین دلیل است که بهتر است یک هدف بلندپروازانه در نظر بگیرید و سپس آن را به بخشهای آسانتر و قابلدستیابیتر تقسیم کنید.
سالها پیش، من یک هدف بلندپروازانه داشتم که نویسنده پرفروش نیویورکتایمز باشم. این یک هدف بزرگ بود که سالها طول میکشید تا محقق شود. برای کمک به خودم در انجام این کار، تعدادی “هدف فرعی” کوچکتر و آسانتر ایجاد کردم تا با هدف بزرگ ترم، همراه شوند:
- یک وبلاگ محبوب بر اساس نوشتههای من ساخته شود.
- با یک ناشر قرارداد کتاب ببندم.
- بیش از 100000 کلمه بنویسیم تا برای پیشنویس استفاده شود.
دستیابی به این اهداف هم سخت بود. اما هر کدام را میتوان در عرض یک یا دو سال انجام داد. بااینحال، من اغلب آنها را به اهداف کوچکتر و سادهتر تقسیم میکنم، مانند “هر روز 1000 کلمه به مدت یک ماه بنویسیم” یا “پیشنهاد کتاب را به ده نماینده ارسال کنم”.
همهاش را کنار هم بگذار
بنابراین ما آموختیم که باید تعیین اهداف خارجی و خاص خود را بر اساس اهداف داخلی که ارزشهای ما را منعکس میکنند، استوار کنیم. ما آموختم که باید اهداف دشوار و بلندمدت را به اهداف خرد دستیافتنیتر تقسیم کنیم و ما آموختم که اهداف ما باید بلندپروازانه باشند اما نه آنقدر بلندپروازانه که دست نیافتنی به نظر برسند.
با کنار هم قرار دادن همه چیز، شکلی شبیه به این به وجود میآید:
این مقاله را هم بخوانید:

به اهداف خاص خود بهعنوان یک هرم فکر کنید که هدف بزرگ و جاه طلبانه شما در بالای آن قرار دارد و سپس همه اهداف فرعی زیر آن. در این مورد، هدف بلندپروازانه بزرگ کاهش 40 پوند وزن در یک سال است. برای انجام این کار، باید سه بار در هفته ورزش کنید و 1500 کالری را کاهش دهید (بههرحال، من یک متخصص بهداشت نیستم).
در زیر این اهداف، اهداف کوچکتری وجود دارد که بهراحتی قابل دستیابی هستند – ده دستور غذای سالم را بیاموزید، یک دستگاه سنجش کالری غذا بخرید، یک مربی استخدام کنید و غیره.
اما توجه کنید، هرم اهداف خاص در دایرهای از اهداف کلیتر و درونی قرار گرفته است: “من میخواهم سبک زندگی سالمی داشته باشم”، “من میخواهم تصویر بدنی مثبتی از خود داشته باشم”، و “من انرژی و توان بیشتری میخواهم.”
بهاینترتیب، اهداف شما بر اساس ارزشهای شما (اهداف کلی) جهتگیری میشوند و به مراحل کوچکتری تقسیم میشوند که میتوانند برای مدت طولانی انگیزه شما را حفظ کنند.
خوب، چگونه این اهداف را از ابتدا خلق میکنید؟ آسان است.
روند به این شکل خواهد بود:
این اهداف را بنویسید آن را در جایی سنجاق کنید که بتوانید به طور مرتب آن را ببینید و دستبهکار شوید.
4 – اسلحه مخفی: وقتی شکست باارزشتر از موفقیت است
بیایید یکلحظه صادق باشیم. ما نمیدانیم چه چیزی ما را خوشحال میکند. همچنین ما در دانستن اینکه چه چیزی قابل انجام است و چه چیزی نیست، بد عمل میکنیم. ما در پیش بینی اینکه چه فداکاریهایی را میخواهیم انجام دهیم خوب عمل نمیکنیم و ما در تعیین دقیق تواناییهای خود بد عمل میکنیم.
بنابراین، بهجرئت میتوان گفت که ما در تععین اهداف و انتخاب اهدافی که واقعاً به ما خدمت میکنند، بهدرستی اقدام نخواهیم کرد.
گاهی اوقات اهداف ما بیشتر از ارزششان احتیاج به تلاش دارند. بعضی اوقات اهدافی که فکر میکردیم قابل انجام هستند غیرممکن میشوند. گاهی اوقات ما به رسیدن به اهداف خود نزدیک میشویم تا متوجه شویم که اصلاً از اهداف خود لذت نمیبریم.
به همین دلیل است که گاهی اوقات شکست در یک هدف ارزشمندتر از موفقیت است – شکست به ما میآموزد که در عوض چه چیزی را باید دنبال کنیم.
برای بازگشت به وبسایت خود در سال 2010، من در ایجاد وبسایت آنلاین مردانه بهشدت شکست خوردم. اساساً شغلم را به سردبیری مجله تبدیل کردم بدون اینکه بدانم از آن متنفر خواهم بود. من هزاران خوانندهای را که فقط برای خواندن نوشتههای من از سایت بازدید میکردند، از خود ناامید کردم. من بدون اینکه بدانم مدل کسب و کارم را کاملاً تغییر دادم و متوجه شدم که اگر میخواهم پول دربیاورم، بهزودی باید به درآمد تبلیغات وابسته باشم.
بنابراین، من استعفا دادم.
تمام اهداف بزرگ و بلندپروازانهام برای آن سال را رها کردم. من همه نویسندگان را اخراج کردم. من وب سایت را به فرم وبلاگ خود برگرداندم و من چند ماه بعد دوباره شروع کردم بهطوریکه انگار هیچ چیزی هرگز اتفاق نیفتاده بود.
بههرحال من از هر هدفی که در ابتدای آن سال برای خودم تعیین کرده بودم، دست کشیدم و یا شکست خوردم.
و بهخاطر انجام این کار وضعیت خیلی بهتری پیدا کردم.
ارزش اهداف در چیست؟
ارزش اهداف ما به آنچه انجام میدهیم نیست، بلکه در جهتی است که آنها به ما میدهند. تعیین اهداف ما را به سمت آنچه در زندگی میخواهیم هدایت میکنند و کمی به ما تلنگر میزنند تا شروع به حرکت به سمت آنها کنیم. اما اگر در این راه متوجه شدیم که واقعاً آن اهداف را در زندگی خود نمیخواهیم، پس باید آنها را رها کنیم!

خیلیها از این موضوع ناراحت میشوند. آنها احساس شکست میکنند. پس چی؟ شکست طبیعی است. شکست نوعی نحوه یادگیری است. بهتر است زودتر شکست بخورید و اکنون هدف بهتری را انتخاب کنید تا اینکه یک سال آینده از زندگی خود را صرف دنبال کردن چیزهای کنید که واقعاً دوست ندارید.
هر سال 4-5 هدف برای خودم تعیین میکنم. سپس آن اهداف بزرگ سالانه را به اهداف سه ماهه و سپس ماهانه تقسیم میکنم.
بهطورکلی، زمانی که به ژوئن میرسم، نیمی از اهداف سالانه من بهنوعی تغییر کرده است. در پایان سال، معمولاً حداقل یکی از اهداف را رها کردهام، زیرا در طول مسیر متوجه شدم که آن چیزی که میخواستم نبود. به جهنم. گاهی اوقات به آگوست میرسم و به طور کامل اهداف جدیدی را دنبال میکنم.
انعطافپذیری در تعیین اهداف
افرادی که در تعیین اهداف خود انعطافپذیری نشان میدهند نسبت به افرادی که بهسختی اهداف خود را دنبال میکنند، بهتر عمل میکنند، بهخصوص زمانی که آن اهداف به نتیجه نمیرسند. (منبع)
رها کردن اهدافی که یا دست نیافتنی هستند یا بهخوبی به شما خدمت نمیکنند، فواید بسیاری دارد، مانند استرس کمتر در زندگی، احساس شایستگی بیشتر، مشکلات سلامتی کمتر و خواب بهتر، و علائم افسردگی کمتر و احساسات مثبت بیشتر.
به یاد داشته باشید، اهداف فقط نشانگرهایی در ذهن شما هستند. هیچکس به شما نمره نمیدهد. هیچکس شما را مجازات نمیکند اگر آنها را برآورده نکنید. آنها فقط بهاندازه مزایایی ارزشمند هستند که برای زندگی شما به ارمغان میآورند؛ بنابراین اگر این اهداف به نفع شما نیستند، آنها را رها کنید!
حقیقت این است که تا زمانی که آنها را امتحان نکنیم، نمیدانیم که آیا آنها برای ما مناسب هستند یا خیر. ما اغلب نمیدانیم چه میخواهیم تا زمانی که آن را به دست آوریم، یا برای به دست آوردن آن تلاش کنیم. ما اغلب نمیدانیم برای چه چیزی ارزش قائل هستیم، مگر اینکه سعی کنیم آن ارزشها را اجرا کنیم.
اهداف فقط تجربههایی هستند که به ما کمک میکنند این چیزها را آزمایش کنیم. اگر در طول مسیر متوجه شدیم که یک هدف در خدمت آنچه ما میخواهیم نیست و با آن چیزی که برایمان ارزش محسوب میشود مطابقت ندارد، هیچ عذاب وجدانی نباید داشته باشیم که اهداف خود را رها کنیم و اهداف جدیدی پیدا کنیم.
دانلود برگه تقلب اهداف هوشمند برایان تریسی
منبع:
ترجمه و اقتباس:
حسین شکرگزار
غیاثالدین مشایی