اگر انضباط شخصی  به نظر مشکل می‌رسد، یعنی شما آن را اشتباه انجام می‌دهید

اگر انضباط شخصی به نظر مشکل می‌رسد، یعنی شما آن را اشتباه انجام می‌دهید
5
(3)

اگر انضباط شخصی  به نظر مشکل می‌رسد، یعنی شما آن را اشتباه انجام می‌دهید

مقدمه

بسیاری انضباط شخصی را با داشتن یک زندگی خوب و اخلاقی برابر می‌دانند که وقتی شکست می‌خوریم باعث شرمساری زیادی ما می‌شود. درصورتی‌که راه‌های بهتری برای ایجاد انضباط شخصی پایدار و مستحکم در زندگی شما وجود دارد.

وقتی من در کالج بودم، افرادی در اینترنت بودند که ادعا می‌کردند شما می‌توانید خودتان را طوری آموزش دهید که حداقل دو ساعت در روز بخوابید. به خاطر داشته باشید، این به اوایل دهه 2000 بازمی‌گردد، زمانی که همه ما هنوز به چیزهای تصادفی که در اینترنت می‌خواندیم، اعتماد و اعتقاد داشتیم.

داستان به این صورت پیش رفت: یک برنامه خواب بیش از حد پربازده وجود داشت که توسط دانشمندان نظامی کشف شده بود. آنها در حال آزمایش محدودیت‌های محرومیت از خواب بر روی سربازان بودند و این کشف شگفت‌انگیز را انجام دادند. ظاهراً شخصیت‌های بزرگ تاریخی مانند ناپلئون و داوینچی و تسلا از برنامه خواب یکسانی پیروی می‌کردند و به همین دلیل است که در تاریخ بسیار سازنده و تأثیرگذار بودند. فرضاً، هر کسی (یعنی من و شما) می‌تواند به این حالت از بهره وری بیش از حد روزانه دست یابد. ظاهراً، تنها چیزی که نیاز داشتیم، اراده کافی بود تا بتوانیم روزهای کم‌خوابی را پشت سر بگذاریم و با این برنامه جدید مافوق بشری “خود را عادت دهیم”. در ظاهر همه اینها درست و تأیید شده بود و به‌نوعی منطقی.

ظاهراً.

این طرح “برنامه خواب اوبرمن” نام داشت، و در اینجا نحوه انجام آن آمده است:

این طرح "برنامه خواب اوبرمن" نام داشت
این طرح “برنامه خواب اوبرمن” نام داشت
  • خواب از قانون 80/20 پیروی می‌کند، یعنی 80 درصد ترمیم و بهبودی شما از 20 درصد مواقعی که غیر هوشیار هستید به دست می‌آید. برعکس، ۸۰ درصد مواقعی که در خواب هستید، در واقع تنبل هستید.
  • این بخش بسیار کارآمد از خواب، خواب REM نامیده می‌شود و تنها تقریباً 15 تا 20 دقیقه در هر بار طول می‌کشد (منبع). این بدان معناست که به‌ازای هر دو ساعتی که بدن شما می‌خوابد، در واقع فقط 20 دقیقه آخر خواب، خواب “مفید” محسوب می‌شود؛ بنابراین، وقتی هشت ساعت در طول شب می‌خوابید، تنها 80 تا 100 دقیقه از این دقایق باعث می‌شود که احساس آرامش و احیا کنید. افراد در اینترنت به این نتیجه رسیدند که این کار ناکارآمد است و باید اصلاح شود.
  • آنچه دانشمندان نظامی (ظاهراً) کشف کردند این بود که اگر به‌شدت دچار کمبود خواب باشید، بدن شما بلافاصله در لحظه‌ای که بی‌هوش می‌شوید به خواب REM فرومی‌رود. این کار را برای جبران کمبود استراحت خود انجام می‌دهد. مردم در اینترنت به این نتیجه رسیدند که این کار فوق‌العاده کارآمد است.
  • ایده برنامه خواب اوبرمن این بود که اگر 20 دقیقه چرت بزنید، هر چهار ساعت، در هر شبانه‌روز و روزها و هفته‌های متوالی، مغز خود را “آموزش دهید” تا لحظه‌ای که دراز می‌کشید، فوراً به خواب REM برود … سپس، هنگامی که خواب REM شما تمام شد، برای 3 تا 4 ساعت آینده احساس آرامش و بازیابی خواهید کرد.
  • تا زمانی که به چرت زدن 20 دقیقه‌ای هر چهار ساعت ادامه دهید، عملاً می‌توانید برای همیشه بیدار بمانید. تبریک می‌گویم، شما اکنون یک اوبرمن هستید.

  • اما یک نکته وجود داشت: ظاهراً 1 تا 2 هفته محرومیت از خواب شدید طول می‌کشد تا به‌درستی با برنامه خواب اوبرمن “تطبیق یابید”. شما مجبور بودید تمام شب را، هر شب بیدار بمانید، و خود را مجبور کنید که هر بار فقط 20 دقیقه بخوابید، شش بار در روز و اگر در هر نقطه‌ای کارتان را اشتباه انجام می‌دادید و چرتتان بیشتر از 20 دقیقه طول می‌کشید، همه چیز از دست می‌رفت و باید از نو شروع می‌کردید.
  • کافئین مجاز نیست و استفاده از الکل نیز ممکن است به منزله خودکشی باشد.
  • بنابراین، برنامه خواب اوبرمن به‌نوعی ورزش دهگانه قدرت اراده در میان افراد خودیار اینترنتی تبدیل شد. آزمونی نهایی برای انضباط شخصی با نتیجه نهایی: 20 تا 30 درصد افزایش ساعات بیداری مولد در روز، در طول هر روز. برای بقیه زندگی شما این مانند داشتن دو روز اضافی در هفته یا سه ماه و نیم اضافی در سال است. این دیوانه‌کننده است! یعنی در طول زندگی یک فرد، بیش از یک دهه ساعت بیداری اضافی تولید می‌شد. تمام چیزهایی را تصور کنید که می‌توانید با یک دهه زمان بیشتر در زندگی انجام دهید، درحالی‌که بقیه در خواب هستند.

من مثل یک احمق سعی کردم این کار را انجام دهم. چندین بار. سال‌ها، من وسواس زیادی برای دستیابی به برنامه خواب اوبرمن داشتم.

و برای سال‌ها، من به طور مداوم در آن شکست خوردم.

فهرست مطالب

  • انضباط شخصی و اراده
  • چرا قدرت اراده محض کار نمی‌کند؟
  • چگونه شرم ما را تخریب می‌کند
  • انضباط شخصی از طریق پذیرش
  • انضباط شخصی بدون اراده

1 انضباط شخصی و اراده

انضباط شخصی و اراده
انضباط شخصی و اراده

احتمالاً قبلاً یک بی‌خوابی شبانه را تجربه کرده‌اید. نخوابیدن برای یک شب آن‌قدرها هم سخت نیست. به‌خصوص اگر ضرب‌الاجل‌ها و یا داروهایی در کار باشد.

آنچه سخت است شب دوم و سوم و چهارم است. محرومیت شدید از خواب یک دوره ناخواسته است که نشان می‌دهد ذهن ما واقعاً چقدر شکننده است. در روز سوم، در حالت ایستاده شروع به خوابیدن خواهید کرد. هنگام راه رفتن در خیابان در روز روشن چرت خواهید زد. شما حقایق اساسی مانند نام مادرتان را فراموش می‌کنید یا اینکه آن روز غذا خورده‌اید یا نه؟

در روز چهارم دچار هذیان می‌شوید، تصور می‌کنید که مردم با شما صحبت می‌کنند درحالی‌که با شما صحبت نمی‌کنند، باور می‌کنید که در حال نوشتن یک ایمیلید درحالی‌که نیستید، و سپس متوجه می‌شوید که حتی به یاد نمی‌آورید که قرار بود به چه کسی ایمیل بزنید. من عادت داشتم یک ساعت دور اتاق نشیمنم دایره‌وار راه می‌رفتم، فقط برای اینکه خودم را بیدار نگه دارم. وقتی زمان چرت زدن فرامی‌رسید، با اشیا برخورد می‌کردم، بی‌هوش می‌افتادم و خواب‌های عمیق می‌دیدم که به نظر می‌رسید پنج ساعت طول می‌کشید. سپس، 20 دقیقه بعد، زنگ ساعت من را از خواب بیدار می‌کرد، جایی که من سه ساعت بعدی را سپری می‌کردم و به طرز ناامیدانه‌ای تغییر می‌کردم و به خودم دروغ می‌گفتم، سعی می‌کردم خودم را متقاعد کنم که احساس آرامش می‌کنم و نمی‌توانم صبر کنم تا به آن برگردم. قرار است دوباره این کار انجام بدهم؟

در نهایت، من هرگز نتوانستم روز چهارم را پشت سر بگذارم. هر بار که شکست می‌خوردم، از فقدان اراده و عدم کنترل بر روی خودم احساس ناامیدی شدید می‌کردم. من معتقد بودم این کاری است که باید بتوانم انجام دهم. از اینکه برخی افراد در اینترنت ظاهراً می‌توانستند این کار را انجام دهند و من نمی‌توانستم، من را عصبانی می‌کرد. احساس کردم این یعنی اینکه مشکلی در من وجود دارد.

پس خودم را شکنجه می‌کردم و هر چه بیشتر خودم را شکنجه می‌کردم، انتظاراتم از خودم غیر واقعی‌تر می‌شد.

پس خودم را شکنجه می‌کردم و هر چه بیشتر خودم را شکنجه می‌کردم، انتظاراتم از خودم غیر واقعی‌تر می‌شد.

به‌احتمال زیاد شما نیز در مقطعی از زندگی سعی کرده‌اید رفتار خود را از طریق اراده محض تغییر دهید و به‌احتمال زیاد، شما نیز به طرز بدی شکست خوردید. احساس بد نداشته باشید! این چیزی است که بیشتر اوقات اتفاق می‌افتد.

بیشتر مردم به انضباط شخصی  به‌عنوان چیزی جدایی‌ناپذیر از اراده نگاه می‌کنند. اگر کسی را ببینیم که هر روز ساعت 5 صبح از خواب بیدار می‌شود، هر وعده یک اسموتی آووکادو، چیا، رازیانه، زردآلو، پاپایا می‌خورد، سه ساعت ورزش می‌کند، او را بسیار بااراده فرض می‌کنیم. آنها از طریق خودآزاری مستقیم به این هدف می‌رسند، درست مانند این است که یک شیطان درونی سیری‌ناپذیر وجود دارد که آنها را مانند برده‌ای هدایت می‌کند تا همه چیز را درست انجام دهند، مهم نیست که چه باشد.

اما این درست نیست زیرا اگر واقعاً چنین کسی را بشناسید، متوجه چیزی واقعاً ترسناک در مورد آنها خواهید شد: آنها واقعاً از آن لذت می‌برند.

دیدن نظم و انضباط شخصی از منظر اراده محض با شکست مواجه می‌شود، زیرا کتک زدن خودمان به دلیل تلاش نکردن به‌اندازه کافی کارساز نیست. در واقع نتیجه معکوس می‌دهد و همان‌طور که هر کسی که تابه‌حال سعی کرده رژیم بگیرد به شما خواهد گفت، این موضوع معمولاً فقط کار را بدتر می‌کند.

مشکل این است که اراده مانند یک ماهیچه عمل می‌کند. اگر خیلی سخت کار کنید، خسته می‌شود و از بین می‌رود. هفته اول با متعهد شدن به یک رژیم غذایی جدید، یا یک برنامه تمرینی جدید، یا یک روال صبحگاهی جدید، همه چیز عالی پیش می‌رود. اما در هفته دوم یا سوم، شما به روش‌های قدیمی‌تان برمی‌گردید، مانند پرخوری اواخر شب و …

همان‌طور که نمی‌توانید برای اولین بار وارد باشگاه شوید و یک وزنه 500 پوند را بلند کنید، نمی‌توانید ساعت 4 صبح از خواب بیدار شوید، و کاری مضحک مانند برنامه خواب اوبرمن را انجام دهید. برای داشتن شانس موفقیت، اراده شما باید به طور پیوسته در یک دوره زمانی طولانی آموزش داده شود.

اما این ما را درگیر یک معمای پیچیده می‌کند. اگر انضباط شخصی را از منظر قدرت اراده ببینیم، وضعیت مرغ یا تخم‌مرغ را ایجاد می‌کند: برای ایجاد اراده، به انضباط شخصی  در یک دوره زمانی طولانی نیاز داریم. اما برای داشتن نظم و انضباط، به مقدار زیادی اراده نیاز خواهیم داشت.

بنابراین، کدام اول باید باشد؟ چه‌کار باید بکنیم؟ چگونه شروع کنیم؟

مشاهده نظم و انضباط شخصی از منظر و دریچه قدرت اراده یک پارادوکس ایجاد می‌کند به این دلیل ساده که درست نیست. همان‌طور که خواهیم دید، ایجاد نظم و انضباط در زندگی خود، تمرینی کاملاً متفاوت است.

2 – چرا تکیه بر اراده محض کارساز نیست؟

چرا تکیه بر اراده محض کارساز نیست؟
چرا تکیه بر اراده محض کارساز نیست؟

رفتارهای ما مبتنی بر منطق یا ایده نیست. منطق و ایده‌ها می‌توانند بر تصمیمات ما تأثیر بگذارند، اما در نهایت، احساسات ما تعیین می‌کنند که چه‌کار می‌کنیم (منبع).

ما کاری را انجام می‌دهیم که احساس خوبی در ما ایجاد می‌کند و از آنچه که احساس بدی دارد اجتناب می‌کنیم و تنها راهی که نمی‌توانیم کاری را انجام دهیم که حس خوبی دارد، و در عوض کارهایی را انجام دهیم که احساس بدی دارد، از طریق تقویت موقتی اراده است – انکار خواسته‌ها و احساسات خود و در عوض انجام آنچه “درست” است.

در طول تاریخ، فضیلت بر حسب این نوع انکار و نفی خود دیده می‌شد. برای اینکه انسان خوبی باشید، نه‌تنها باید هرگونه لذتی را از خود سلب می‌کردید، بلکه باید تمایل خود را برای صدمه زدن به خودتان نیز نشان می‌دادید. شما راهبانی داشتید که خودشان را می‌زدند و روزها در اتاق‌ها حبس می‌شدند و سال‌ها متوالی غذا نمی‌خوردند یا حتی صحبت نمی‌کردند. شما ارتشی از مردان داشتید که بدون دلیل یا بدون دلیل شخصی آنها را به جنگ هم می‌فرستادید. افرادی را داشتید که تا زمان ازدواج یا حتی مادام‌العمر از رابطه جنسی خودداری می‌کردند. این اصلاً جالب نیست.

این رویکرد کلاسیک از آنجا سرچشمه می‌گرفت که فرض ما مبنی بر این بود که “نیروی اراده = انضباط شخصی” است. این فرمول بر اساس این باور عمل می‌کند که انضباط شخصی  از طریق انکار یا طرد احساسات فرد به دست می‌آید. اون غذا رو میخوای؟ علامت بد! شیطان تو رو وسوسه کرده! تو لعنتی! شما سزاوار گرسنگی دادن به خود هستید!

رویکرد کلاسیک مفهوم قدرت اراده – یعنی توانایی انکار یا رد امیال و عواطف خود – را با اخلاق ترکیب کرد. کسی که می‌تواند به غذای خوشمزه نه بگوید، فرد خوبی است. کسی که نمی‌تواند، یک انسان شکست خورده و بی‌اخلاق است.

رویکرد کلاسیک به انضباط شخصی

انضباط شخصی  = قدرت اراده = انکار خود = انسان خوب

این آمیختگی اراده و اخلاق با حسن‌نیت همراه بود. تشخیص داده شد (به‌درستی) که وقتی خود را به خواسته‌های غریزی خود گره بزنیم، همه ما به احمق‌های خودشیفته تبدیل می‌شویم. اگر می‌توانستیم، تقریباً هر چیزی را در فاصله ده متری می‌خوردیم؛ بنابراین رهبران بزرگ مذهبی، فیلسوفان و پادشاهان در طول تاریخ، مفهومی از فضیلت را تبلیغ می‌کردند که شامل سرکوب احساسات ما به نفع عقلانیت و انکار انگیزه‌های ما به نفع توسعه قدرت اراده بود.

رویکرد کلاسیک کار می‌کند! … تا حدی. خوب، درحالی‌که این امر باعث ایجاد یک جامعه باثبات‌تر می‌شود، اما از طرف دیگر ما را دچار ناامیدی و احساس شکست می‌کند.

رویکرد کلاسیک تأثیر متناقضی دارد که به ما آموزش می‌دهد تا در مورد همه چیزهایی که احساس خوبی در ما ایجاد می‌کند، احساس بدی داشته باشیم. اساساً به دنبال این است که از طریق شرمساری نظم و انضباط را به ما بیاموزد یا این که ما از خودمان متنفر باشیم زیرا فقط همانی هستیم که هستیم. ایده این است که وقتی در مورد همه چیزهایی که به ما لذت می‌دهند به‌اندازه کافی شرمنده شدیم، آن‌قدر از خود متنفر خواهیم شد و از خواسته‌های خود وحشت خواهیم داشت که فقط در صف قرار می‌گیریم و کاری را که می‌کنیم که به ما گفته می‌شود.

3 اگر تابه‌حال نمی‌دانستید: شرم شما را تخریب می‌کند

شرم شما را تخریب می‌کند
شرم شما را تخریب می‌کند

تنبیه مردم از طریق شرم برای مدتی جواب می‌دهد، اما در درازمدت نتیجه معکوس می‌دهد. به‌عنوان‌مثال، بیایید از رایج‌ترین منبع شرم در این سیاره استفاده کنیم: رابطه جنسی.

مغز رابطه جنسی را دوست دارد. این به این دلیل است که:

 الف) رابطه جنسی عالی است

ب) ما از نظر بیولوژیکی تکامل‌یافته‌ایم تا این را میل داشته باشیم

این دو دلیل خودشان یک توضیح و دلیل کامل هستند.

انضباط شخصی  مبتنی بر انکار خود را نمی‌توان در درازمدت ادامه داد. این فقط باعث ایجاد اختلال بیشتر در عملکرد می‌شود و در نهایت منجر به خود تخریبی می‌گردد.

حقیقت در مورد رویکرد کلاسیک

انکار خود = اختلال عاطفی = خود تخریبی = – (انضباط شخصی)

مشکل اینجاست. اگر برای چند روز حوصله ندارید، نمی‌توانید به باشگاه بروید. مگر اینکه باشگاه به‌نوعی احساس خوبی در شما ایجاد کند، ولی در نهایت انگیزه و اراده خود را از دست خواهید داد و دیگر از رفتن باز می‌مانید. شما می‌توانید خودتان را برای یک روز یا یک هفته با قدرت اراده پیش ببرید، اما وقتی آن کار احساس خوبی در شما ایجاد نکند، از آن دست خواهید کشید.

به همین دلیل بود که کابوس خواب چند فازی من به طور مداوم با فاجعه پایان می‌یافت. تمام شب بیدار ماندن و محرومیت از خواب هیچ فایده ملموسی نداشت. هیچ حس خوبی ایجاد نکرد چیزی جز بدبختی و هذیان ایجاد نکرد. این یک تمرین برای خودآزاری بود؛ بنابراین، در نهایت قدرت اراده‌ام تمام شد و احساساتم بر من مسلط شد و باعث شد که حدود شانزده ساعت متوالی از هوش بروم.

هر رویکرد عاطفی سالم برای انضباط شخصی  باید با احساسات شما کار کند، نه بر خلاف آنها.

در نهایت، انضباط شخصی مبتنی بر اراده یا انکار خود نیست، بلکه در واقع بر عکس آن استوار است: پذیرش خود.

4 – انضباط شخصی  از طریق پذیرش خود

انضباط شخصی  از طریق پذیرش خود
انضباط شخصی  از طریق پذیرش خود

فرض کنید در حال تلاش برای کاهش وزن هستید و مشکل اصلی شما این است که هر هفته حدود سه لیتر بستنی مصرف می‌کنید. تو یه شیطان بستنی هستی شما سعی کرده‌اید از طریق اراده متوقف شوید. شما رژیم‌های غذایی را با دوستان خود امتحان کرده‌اید. شما به شریک زندگی خود گفته‌اید که دیگر هرگز بستنی نخرد، در تلاشی ناامیدانه برای سرزنش کردن او به خاطر کاستی‌های خود.

اما هیچ‌چیز کار نمی‌کند، روزی نمی‌گذرد که هزار کالری از بستنی را مصرف نکنید.

و به خاطر آن از خود متنفر هستید.

و این اولین مشکل شماست. قدم اول برای انضباط شخصی  این است که ناکامی‌های شخصی خود را از ناکامی‌های اخلاقی جدا کنید. شما باید بپذیرید که زیاده‌روی می‌کنید و این لزوماً شما را به فردی وحشتناک تبدیل نمی‌کند. همه ما به شکل یا اشکالی تمایل داریم که زیاده‌روی کنیم. همگی ما شرم را در خود پنهان کرده‌ایم. همه ما نمی‌توانیم انگیزه‌های خود را مهار کنیم و همه ما هرازگاهی یک کاسه بستنی لعنتی را دوست داریم.

این نوع پذیرش بسیار پیچیده‌تر از آن چیزی است که به نظر می‌رسد. ما حتی نمی‌دانیم که چگونه خود را به خاطر ناکامی‌های خود قضاوت می‌کنیم. افکار دائماً در سرمان جریان دارند و حتی بدون اینکه متوجه شویم، “چون من آدم وحشتناکی هستم” را به پایان بسیاری از آنها می‌چسبانیم.

مانند:

  • “من آن پروژه را در محل کار خراب کردم، زیرا من یک فرد وحشتناک هستم … “
  • “کل آشپزخانه به‌هم‌ریخته است و پدر و مادرم 20 دقیقه دیگر اینجا خواهند بود، زیرا من آدم وحشتناکی هستم … “
  • “دیگران در این کار خوب هستند، اما من خوب نیستم، زیرا من آدم وحشتناکی هستم … “
  • “احتمالاً همه فکر می‌کنند که من یک احمق هستم، زیرا من آدم وحشتناکی هستم … “

جهنم، شما حتی ممکن است همین‌الان در حین خواندن این مطلب به این قضاوت‌های خود دست بزنید! مرد، من همیشه خودم را این‌طور قضاوت می‌کنم … زیرا من یک فرد وحشتناک هستم.

نکته اینجاست:

نوعی آرامش بیمارگونه ناشی از این خود قضاوتی‌ها، به وجود می‌آید. دلیلش این است که آنها ما را از مسئولیت اعمال خودمان خلاص می‌کنند. اگر تصمیم بگیرم که نمی‌توانم بستنی را رها کنم زیرا فردی وحشتناک هستم – این “شخصیت وحشتناک” توانایی من برای تغییر یا بهبود در آینده را از بین می‌برد، بنابراین، از نظر فنی دست من نیست، این‌طور نیست؟ این یعنی این که هیچ کاری نمی‌توانم در مورد هوس‌ها یا اجبارهایم انجام دهم، پس لعنت به آن، چرا سعی کنم؟

نوعی آرامش بیمارگونه ناشی از این خود قضاوتی‌ها، به وجود می‌آید.
نوعی آرامش بیمارگونه ناشی از این خود قضاوتی‌ها، به وجود می‌آید.

زمانی که ما از باور خود به وحشتناک بودن خود دست برداریم نوعی ترس و اضطراب در ما به وجود می‌آید. ما در واقع در برابر پذیرش خود مقاومت می‌کنیم، زیرا مسئولیت ترسناک است. زیرا نشان می‌دهد که ما نه‌تنها قادر به تغییر در آینده هستیم (و تغییر همیشه ترسناک است) بلکه شاید بسیاری از گذشته خود را تلف کرده‌ایم و این نیز هرگز احساس خوبی در ما ایجاد نمی‌کند. در واقع، یک تله کوچک دیگر زمانی است که مردم بپذیرند که آدم وحشتناکی نیستند، اما پس از اینکه تصمیم گرفتند این موضوع را بپذیرند این سوال را از خود می‌پرسند که چرا سال‌ها پیش متوجه این موضوع نشده‌اند! بنابراین دوباره به خود می‌گویند که فرد وحشتناکی هستند!

اما هنگامی که احساسات خود را از قضاوت‌های اخلاقی خود جدا کردیم، زمانی که به این نتیجه رسیدیم که فقط به این دلیل که چیزی باعث ایجاد احساس بد در ما می‌شود به این معنی نیست که ما بد هستیم، چشمانمان به چشم اندازهای جدیدی باز می‌شود.

به‌عنوان‌مثال، این دید جدید نشان می‌دهد که احساسات صرفاً مکانیسم‌های رفتاری درونی هستند که می‌توانند مانند هر چیز دیگری اصلاح شوند یا تغییر کنند. درست همان‌طور که قرار دادن نخ دندان در کنار مسواک به شما یادآوری می‌کند که هر روز صبح نخ دندان بکشید، پس از حذف قضاوت‌های اخلاقی، احساس بد ایجاد شده در شما به دلیل مصرف مجدد کلوچه و بستنی می‌تواند به‌سادگی یادآور یا انگیزاننده‌ای برای رسیدگی اساسی‌تر به مشکل باشد.

ما باید به مشکل عاطفی ای که اجبار سعی در از بین بردن، بی حس کردن یا پوشاندن آن دارد بپردازیم. هر هفته به اجبار یک تغار بستنی می‌خورید. چرا؟ خوب، خوردن – به‌خصوص غذاهای شیرین و ناسالم – نوعی بی‌حس‌کننده است. راحتی بدن را به ارمغان می‌آورد. گاهی اوقات به‌عنوان “خوردن هیجانی” (emotional eating) شناخته می‌شود و همان‌طور که یک الکلی برای فرار از افکار شیطانی خود مشروبات الکلی می‌نوشد، پرخور برای فرار از افکار منفی خود غذا می‌خورد.

"خوردن هیجانی" (emotional eating)
“خوردن هیجانی” (emotional eating)

حالا، آن شیاطین یا افکار منفی چیست؟ آن شرم چیست؟

پیدایش کنید. به او آدرس بدهید و از همه مهم‌تر: آن را بپذیرید. آن بخش عمیق و تاریک زشت خود را پیدا کنید. با آن روبه‌رو شوید، به خودتان اجازه دهید تمام احساسات وحشتناک و بدی را که با آن همراه است، درک کنید. سپس بپذیرید که این بخشی از وجود شماست و هرگز از بین نمی‌رود و این خوب است. شما می‌توانید با او کار کنید، نه بر علیه او.

و اینجا جایی است که جادو اتفاق می‌افتد.

وقتی دیگر احساس بدی نسبت به خودتان ندارید، دو اتفاق می‌افتد:

  1. دیگر چیزی برای بی حس کردن وجود ندارد بنابراین، ناگهان آن مقادیر فراوان بستنی بی‌معنی به نظر می‌رسند.
  2. دلیلی برای تنبیه خود نمی‌بینید. برعکس، شما خودتان را دوست دارید، بنابراین می‌خواهید از خودتان مراقبت کنید. مهم‌تر از آن، مراقبت از خود احساس خوبی دارد.

به طرز باورنکردنی، آن تغار بستنی دیگر حس خوبی ندارد. دیگر تحریک داخلی ایجاد نمی‌کند. در عوض، باعث می‌شود که شما احساس بیماری، نفخ و بداخلاقی کنید.

اما لزوماً مجبور نیستید این کاردرمانی عمیق را برای به‌دست‌آوردن نظم و انضباط انجام دهید. به‌سادگی، فقط درک و پذیرش احساساتتان، می‌تواند به شما اجازه دهد که با آنها کار کنید نه بر ضد آنها.

در اینجا یک راه برای انجام این کار وجود دارد: با بهترین دوست خود تماس بگیرید و به او بگویید که بیاید. دسته‌چک خود را بیرون بیاورید چکی به ارزش 2000 دلار برای آنها بنویسید، آن را امضا کنید و به آنها بدهید. سپس به آنها بگویید که اگر دوباره بستنی بخورید، می‌توانند آن را نقد کنند.

حالا خوردن بستنی مشکل عاطفی بسیار بزرگتری نسبت به مشکلی که حل می‌کند، ایجاد خواهد کرد و گویی از طریق سحر و جادو، خودداری از خوردن بستنی احساس بسیار خوبی خواهد داشت.

مسئولیت پذیری اجتماعی نیز به همین صورت عمل می‌کند. وقتی در اتاقی پر از افراد هستید، مدیتیشن طولانی مدت بسیار آسان‌تر از انجام آن به‌تنهایی است. چرا؟ چون وقتی در اتاقی پر از جمعیت هستید، نمی‌خواهید مثل وقتی که در خانه هستید، آن احمق تنهایی باشید که بعد از سه دقیقه بلند می‌شود و بیرون می‌رود! فشار اجتماعی باعث می‌شود که مدیتیشن نکردن باعث ایجاد مشکل عاطفی بزرگ‌تر از مدیتیشن برای مدت زمان طولانی کند.

شما همچنین می‌توانید این کار را از طریق تقویت مثبت انجام دهید: راه‌هایی برای پاداش دادن به خود برای انجام رفتار صحیح بیابید. تحقیقات نشان می‌دهد که در واقع عادت‌های جدید این‌گونه شکل می‌گیرند:

شما رفتار دلخواه را انجام می‌دهید و سپس برای انجام آن به خود پاداش می‌دهید (منبع).

5 – نتیجه: انضباط شخصی  بدون اراده

انضباط شخصی  بدون اراده
انضباط شخصی  بدون اراده

هنگامی که بخش اعظم شرم خود را برطرف کردید، و زمانی که موقعیت‌هایی را ایجاد کردید که از انجام رفتار دلخواه، مزایای عاطفی بیشتری نسبت به انجام ندادن آن کسب کنید، چیزی که در نهایت به آن می‌رسیم انضباط شخصی  مطلق است، بدون اینکه در واقع هیچ تلاشی انجام دهید. شما در نهایت با نظم و انضباط بدون اراده مواجه می‌شوید.

زود بیدار می‌شوید زیرا زود بیدار شدن حس خوبی دارد.

شما به‌جای کشیدن کراک کلم‌پیچ می‌خورید زیرا خوردن کلم‌پیچ حس خوبی دارد و کشیدن کراک احساس بدی دارد.

از دروغ گفتن دست می‌کشید چون دروغ گفتن از گفتن یک حقیقت مهم بدتر است.

شما ورزش می‌کنید زیرا ورزش کردن احساس بهتری نسبت به نشستن و بی عملی به شما می‌دهد.

این‌طور نیست که درد از بین برود. نه، درد هنوز وجود دارد. فقط این درد اکنون معنی دارد. هدف دارد و این همه تفاوت را ایجاد می‌کند. شما با درد کار می‌کنید تا بر ضد درد. شما به‌جای فرار از آن، آن را دنبال می‌کنید و با هر تلاشی قوی‌تر و سالم‌تر و شادتر می‌شوید.

و در نهایت، از بیرون، به نظر می‌رسد که شما در حال انجام تلاش‌های عظیم هستید که از مخزن بی‌پایان اراده شما سرچشمه می‌گیرد. بااین‌حال، شما آن را به‌هیچ‌وجه احساس نمی‌کنید.

منبع:

 markmanson.net

ترجمه و اقتباس:

حسین شکرگزار

غیاث‌الدین مشایی

اگر انضباط شخصی به نظر مشکل می‌رسد، یعنی شما آن را اشتباه انجام می‌دهید

لینک دانلود فایل PDF

میانگین امتیاز 5 / 5. تعداد آرا: 3

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *