چرا اقدام کردن سخت است؟
کلمه کلیدی:
اقدام
مقدمه
قرار است یک مقاله بنویسید، اما معطل میکنید. تردمیل شما در زیرزمین دارد خاک میخورد. شما میخواهید یک زبان یاد بگیرید، یک کسب و کار راه اندازی کنید یا شغل خود را تغییر دهید، اما این ایدهها به جایی نمیرسند. بی عملی چیزی است که همه ما تجربه کردهایم.
انفعال بیش از هر چیز دیگری عامل ناکامیها و بدبختیهای ماست. اگر میتوانستیم به طور مداوم کارهایی را که میدانیم باید انجام دهیم را انجام میدادیم، زندگی بسیار آسانتر میشد. پروژههایتان موفقتر میشدند. اهداف شما به واقعیت تبدیل میشد و بهطورکلی زندگی شما میتوانست بهتر شود.
همه ما میدانیم که اقدام کردن سخت است. اما چرا؟ چرا ما اینقدر برای اقدام تلاش کرده و انرژی صرف میکنیم؟
بهسادگی میتوان پاسخ این را بدیهی دانست، فرض اینکه تنبلی یک ویژگی ذاتی روان انسان است. اما میتوان جایگزینی را نیز تصور کرد که در آن عمل یا اقدام بدون کشمکش درونی زیاد اتفاق بیفتد.
در واقع، حتی لازم نیست یک جهان فرضی را تصور کنید تا امکان شروع به اقدام را در آن تجسم کنید، زیرا در دنیای واقعی، افرادی هستند که به نظر می رسد در اقدام کردن فوق العاده خوب هستند. مثلا کوچ آرنولد شوارتزنگر به آمریکا، تبدیل شدن به یک بدنساز مشهور، بازیگر، کارآفرین و سپس سیاستمدار. همینطور شخصی مانند ایلان ماسک، پی پال، تسلا، اسپیس ایکس و غیره را راه اندازی کرد. ماری کوری برنده دو جایزه نوبل شد درحالیکه خانواده ای را بهعنوان یک مادر بیوه سرپرستی می کرد.
به نظر میرسد که بین توانایی انجام عمل یا اقدام و موفقیت نهایی، همبستگی بسیار بالایی وجود دارد. اقدام و موفقیت بهقدری با هم تطابق دارند که فهم کشمکشهای درونیای را که با بیعملی و اهمال کاری داریم، گیجکنندهتر میکنند. اگر موفقیت در زندگی اغلب به سادگی “انجام کارها، یادگیری از آنها و تکرار” است، چرا بسیاری از ما در حلقه تنبلی، خودتخریبی و به تعویق انداختن کارها گرفتار میشویم؟
برخی از توضیحات احتمالی برای دشواری اقدام کردن
دلایل احتمالی زیادی وجود دارد که چرا اقدام کردن سخت است. بااینحال، قبل از اینکه بخواهم توضیحی ارائه کنم، میخواهم به برخی نظریهها نگاه کنم که چرا انجام کارها همیشه خیلی خوب پیش نمیروند:
1 – استعداد

استعداد، هوش و سرسختی شما چند برابر بیشتر از توانایی شما برای دست زدن به اقدام هستند. واضح است که ماری کوری فوق العاده بود. این درخشش، همراه با انتخاب پروژه تحقیقاتی درست، به کشف رادیوم و تاریخ سازی او کمک کرد. اما درحالیکه استعداد، آشکارا یکی از اجزای موفقیت است، به نظر نمیرسد که با اقدام کردن ارتباطی داشته باشد. جهان پر از ستارههای درخشانی است که شعلهور میشوند و ذهنهای متوسطی که امپراتوری میسازند.
2 – اولویتها
من هیچ تمایلی به زندگی کاری ایلان ماسک ندارم. من با این واقعیت موافقم که این بدان معناست که احتمالاً سطح تأثیر مشابهی مانند او بر جهان نخواهم داشت. این تفاوت در ترجیحات و اولویتها است که احتمالاً بخشی از محدودهای را که ما در میزان تمایل مردم برای کار سخت میبینیم توضیح میدهد. اما ترجیحات نمیتوانند توضیح دهند که چرا ما اینقدر با خودمان درگیر هستیم. چرا مقالهای را که میدانید در نهایت خواهید نوشت، به تعویق میاندازید؟ اگر میدانید هرگز به سطحی از تسلط نخواهید رسید که بتوانید از آن استفاده کنید، چرا هفتهها شروع به یادگیری یک زبان جدید میکنید؟ اولویتها میتوانند تلاش نکردن را توضیح دهند، اما برای توضیح مبارزات و کشمکشهای درونی ما درباره انفعال و عدم اقدام، خوب کار نمیکنند.
3 – ظرفیت برای تلاش
شاید تلاش صرفاً نوعی استعداد متفاوت با هوش باشد. ممکن است ظرفیت زیادی برای تلاش کردن داشته باشید و بهراحتی بتوانید بسیاری از کارها را انجام دهید یا ظرفیت کمی برای تلاش داشته باشید که این موضوع باعث میشود انجام هر کاری برایتان تبدیل به یک مبارزه شود. درحالیکه این توضیح تا حدی درست به نظر میرسد، با الگوی مبارزهای که ما تجربه میکنیم مطابقت ندارد. اگر ظرفیت شما برای تلاش کمتر است، چرا این امر باعث کاهش سرعت شما نمیشود، بهجای اینکه در اهداف و پروژههای خود، دورههای مزمن فعالیت همراه با خرابیهای اجتناب ناپذیر را تجربه کنید؟
اگر ظرفیت شما برای تلاش کمتر است، چرا این امر میزان کاری که شما انجام میدهید را کاهش نمیدهد، بهجای اینکه فعالیتهای شدید با خرابیهای اجتنابناپذیر در رسیدن به اهداف و پروژههای خود را تجربه کنید؟
4 – انگیزه
بسیاری از افراد که در منگنه سخت زمانی برای انجام یک اقدام قرار میگیرند، بیشترین انگیزه را برای تغییر دارند. فردی که سبک زندگی بهشدت ناسالمی دارد، از یک تغییر کوچک بیشترین سود را میبرد، در مقایسه با افرادی که تناسب اندام بسیار خوبی دارند و فقط تلاش میکنند که درصد چربی بدنشان را تا 1 درصد کاهش دهند. اگر انگیزه را بهعنوان داشتن یک دلیل خوب برای اقدام تعریف کنید، باز هم شکاف بزرگی برای اقدام نکردن وجود دارد که نیاز به توضیح دارد. اگر در عوض، انگیزه را بهعنوان یک احساس ذهنی تعریف کنید، ما به سادگی به معمای اصلی خود برمیگردیم: چرا برخی افراد برای انجام کارهایی که باید، انگیزه دارند درحالیکه برخی دیگر این انگیزه را ندارند و دست به اقدام نمیزنند؟
تفکر خود من در مورد علل دقیق عدم اقدام هنوز به طور کامل توسعه نیافته است، اما میخواهم سعی کنم برخی از احتمالات را در این مقاله تشریح کنم.
احتمالات یا دلایل اصلی برای اقدام نکردن
احتمال شماره 1 برای عدم اقدام: اعتماد و اطمینان

دسته محبوبی از نظریههای مرتبط با هدف گذاری، نظریاتی هستند که بهعنوان نظریه های انتظار (expectancy theories) شناخته میشوند. اینها اساساً تئوریهایی هستند که میگویند انگیزه شما برای تکمیل یک کار هم به ارزش پاداشی که پیش بینی میکنید و هم به انتظار شما برای دریافت آن پاداش بستگی دارد.
بااینحال، انتظارات شما از موفقیت به انگیزه شما نیز بستگی دارد. این یک حلقه بازخورد ایجاد میکند که در آن انتظارات شما از تواناییتان برای حفظ انگیزه در دراز مدت بر انتظار موفقیت شما تأثیر میگذارد و به تبع آن بر انگیزه شما در بلندمدت تأثیر خواهد گذاشت.
یک حلقه بازخورد مثبت میتواند سیستمی را ایجاد کند که در آن دو دینامیسم (پویایی)، ممکن است وجود داشته باشد: یک تعهد تسریع کننده که فکر میکنید موفقیت بیشتر و بیشتر محتمل است، و در نتیجه انگیزه بیشتری پیدا میکنید، و همچنین مارپیچی از پایین آوردن توقعات و انتظارهایتان که به طور فزاینده باعث دلسرد شدن شما میشود.
ازآنجاییکه انتظارات شما از انجام یک کار غالباً روی پیگیریهای آینده شما تأثیر میگذارد، این تاثیرپذیری نیز عاملی است که ممکن است به یک واکنش کلی منجر شود که اقدام یا عدم اقدام در زندگی شما را تعیین میکند. اگر پروژههای شما در حال شکست خوردن باشند، انتظارات شما نیز پایین میآید و انگیزه شما هم از بین میرود. اگر پروژههای شما به سمت موفقیت در حال حرکت باشند، انتظارات شما بالا میرود و انگیزه شما نیز قوی باقی میماند.
احتمال شماره 2 برای عدم اقدام: سوگیری مطلوبیت اجتماعی
یکی از دیدگاهها و نگرشها نسبت به ضمیر خودآگاه این است که بیشتر بهعنوان مدیر روابط عمومی مغز عمل میکند تا مدیر عامل آن، و بهجای اینکه عملاً به دنبال انجام وظایفش باشد، بیشتر توضیحات منطقیای را برای توجیه رفتار خود (از جمله اقدام نکردن) ارائه میدهد.
اگر چنین باشد، این موضوع نشان میدهد که بسیاری از شکستهای ما عمدی هستند. ما در انجام کاری شکست میخوریم زیرا قسمتهای ناخودآگاه ذهن ما که رفتارهای ما را هدایت میکنند، تصمیم گرفتهاند که اقدامی انجام ندهند.
بااینحال، جایی که این موضوع بهعنوان یک توضیح ممکن، جالب شود، این جا است که گاهی اوقات انفعال از نظر اجتماعی قابل قبول نیست؛ بنابراین، ما باید وانمود کنیم که اقدامی انجام میدهیم تا به دیگران نشان دهیم که به آن اقدام اهمیت میدهیم، حتی اگر این کار را نکنیم. این تظاهر حتی ممکن است کاملاً ناخودآگاه باشد. سادهترین راه برای دروغ گفتن این است که باور کنید حقیقت را میگویید، بنابراین حتی ممکن است خودتان را متقاعد کنید که میخواهید هدفی را دنبال کنید درحالیکه ضمیر ناخودآگاه شما واقعاً به آن متعهد نیست.
این موضوع ممکن است برای دانش آموزی که تکالیفش را به تعویق میاندازد (اما دلیلش را نمیداند) مصداق پیدا کند زیرا واقعاً نمیخواهد درس بخواند، اما باید تأیید و حمایت مالی والدینش را دریافت کند. در نتیجه اصطکاک و اضطراب درونی ممکن است بهایی باشد که او میپردازد برای اینکه به نظر برسد که در حال تلاش برای اقدام است.
احتمال شماره 3 برای عدم اقدام: احساس تفاوت بین رویاها و واقعیت

نظریه سطح تفسیر (Construal level theory) این ایده را مطرح میکند که ما دو حالت مشخصه برای مشاهده اشیا داریم: یک دیدگاه انتزاعی (یا حالت دور) و یک نمای عینی (یا حالت نزدیک).
بسیاری از اهداف بزرگ دارای یک ناسازگاری بسیار نزدیک هستند که میتواند اقدام برای رسیدن به آنها را دشوار کند. ممکن است در مورد هدف تناسب اندام خود از نظر کاهش وزن، سالم بودن و عالی به نظر رسیدن (اهداف انتزاعی و ایدئال) فکر کنید. بااینحال، وقتی به باشگاه میروید، بیشتر به این فکر میکنید که چقدر سخت نفس میکشید، چقدر عرق میکنید و این حالت چقدر شما را ناراحت میکند.
مشکلات مزمن شروع و توقف اقدامها یا پروژههای دشوار، احتمالاً به این ناسازگاری حالات ذهنی بستگی دارند. فردی که رویای هدفی را میبیند با فردی که آن را اجرا میکند متفاوت است و هماهنگ کردن این دو نسخه از خودتان ممکن است سخت باشد.
احتمال شماره 4 برای عدم اقدام: دل به دریا نزدن و ریسک نکردن
ممکن است سختگیری ما، برای جاهطلبی بر اساس تاثیرات محیطی شکل گرفته باشد. بسیاری از اجداد ما در زمانهایی زندگی میکردند که برجسته بودن و انجام اقداماتی فراتر از انتظارات فرهنگی میتوانست باعث کشته شدن یا تبعید شدنشان شود. پس طبیعت و ذات ما ممکن است در تلاش باشد تا از هزینهها و منافع ناشی از انجام برخی اقدامات، چشم پوشی کند و در صورت امکان مجازات، متمایل به عقبنشینی یا عدم اقدام گردد.
این حالت ممکن است یک نوع انگیزه ایجاد کند که میگوید: “هر کاری را که فرهنگتان از شما میخواهد انجام دهید”. اما با سرمایهگذاری در انواع مختلف اقدامات، درصورتیکه انجام آن اقدامات پاداش بزرگی به همراه نداشته باشند، بهشدت باعث دلسردی میشوند.
این موضوع همچنین ممکن است توضیح دهد که چرا به نظر میرسد بیعملی و اقدام نکردن در برخی از زمینههای زندگی اتفاق میافتد مانند: راهاندازی کسب و کار خودتان یا بهموقع سر کار حاضر شدن. در مورد دوم، یک انتظار فرهنگی قوی وجود دارد که همه باید بهموقع در محل کار حاضر شوند، درحالیکه هیچ کس شما را بهخاطر عدم راه اندازی کسب و کار متعلق به خودتان سرزنش نمیکند.
کشمکشهای درونی ما ممکن است نشئت گرفته از ضمیر ناخودآگاه ما باشد که تلاش میکند تا مرز اقدامی را که برای آن مناسبتر هستیم، تنظیم کند، یعنی جاهطلبیها و تمایلات کلی ما را به اقدام کردن بر اساس بازخورد محیطی تنظیم کند.
احتمال شماره 5 برای عدم اقدام: کوته بینی یا طرز فکر کوتاه مدت

همچنین ممکن است خیلی ساده، محیط مدرن ما که صلحآمیز و باثبات است و امکان انباشت طولانی مدت مهارتها و منابع را فراهم میکند، با محیطی که برای بقا در آن (چیزی که از گذشتگان به ما رسیده است) تکامل یافتهایم کاملاً متفاوت باشد.
بهویژه اینکه، انسانها ترجیحات زمانی متناقضی را برای رضایت در اینجا و اکنون، در مقابل پاداشهای بلندمدت در آینده از خود نشان میدهند. به تعویق انداختن کارها و اقدام نکردن ممکن است یک تاکتیک تاخیری برای جلوگیری از هدر دادن انرژی در اینجا و اکنون باشد، حتی اگر بدانیم ممکن است در آینده نهچندان دور برای انجام همین اقدام باید بیشتر تلاش کرده و انرژی بیشتری صرف کنیم.
توانایی انباشت منابع احتمالاً پس از انقلاب نوسنگی آغاز شد، جایی که کشاورزی غلات به عدهای اجازه پسانداز میداد و برنامه ریزی بلند مدت میتوانست واقعاً منجر به موفقیت تکاملی انسان شود.
این دوره تاریخی ممکن است مقیاس زمانی بسیار کوتاهی برای اصلاح مؤثر روانشناسی ذاتی ما باشد، اما ممکن است به ما اجازه دهد تا نهادهای فرهنگیای ایجاد کنیم که با کوته بینی معمول ما مقابله کند. ازآنجاییکه بار دیگر، در دوره زمانیای زندگی میکنیم که با فعالیتهایی بدون فشارهای فرهنگی شدید روبرو هستیم، بیعملی رایجتر شده است. این موضوع ممکن است نشان دهد شکافی که در رفتارهای فعالانه ما و تمایل بیشتر به اقدامات انفعالی در ما ظاهر شده است به دلیل عدم توجه به رویکرد اجدادی و نگاه نزدیکبینانه ما به زندگی است.
چگونه میتوانیم در مهارتی به نام اقدام کردن، بهتر شویم؟
اینکه چرا ما برای انجام یک عمل یا اقدام کردن تلاش میکنیم و چگونه میتوانیم آن را بهبود بخشیم، یکی از موضوعاتی است که من را مجذوب خود میکند. دلیل دیگر جذاب بودن این موضوع برای من این است که بسیار ساده به نظر میرسد “فقط انجامش بده” اما درعینحال موضوع بسیار پیچیده میشود وقتی که “فقط انجامش بده” کار نمیکند. در این صورت باید چهکار کرد؟
رویکردهای سنتی برای حل این مشکل اغلب بر اراده انسان بهعنوان یک چیز واحد متمرکز شده است. اما واقعیت این است که ذهن ما چیزی شگفتانگیز و بسیار پیچیده است، و با مکانیسمهای کنترلی مختلفی، هم خودآگاه و هم ناخودآگاه کنترل میشود؛ بنابراین، برای اقدام، نهتنها باید ورودیهای جدیدی برای ذهن خودآگاه خود داشته باشید تا شما را در جهت درست سوق دهند، بلکه باید با زدن تلنگرهایی به تمام سیستمهای کنترلی دیگری که در اختیار دارید، این ورودیها را برای ذهنتان ترجمه کنید تا شما را در جهت درست نگه دارند.
من سوالات زیادی در مورد اقدام نکردن دارم:
- آیا انواع مختلفی از انفعال یا عدم اقدام وجود دارد یا همه آنها توضیح اصلی مشابهی دارند؟
- چه چیزی انفعال روزمره را از مشکلات بالینی افراد مبتلا به افسردگی یا اضطراب جدا میکند؟
- چه نقاطی در سیستم ذهنی ما برای تنظیم اقدامات بلندمدت با کمترین میزان تلاش، انعطاف پذیری بیشتری از خود نشان میدهند؟
منبع:
ترجمه و اقتباس:
حسین شکرگزار
غیاث الدین مشایی
اشتراکها: چگونه تنبلی را کنار بگذاریم - از من بپرس
اشتراکها: چگونه از پرسیدن سوال برای تغییر طرز فکر خود استفاده کنیم - از من بپرس